نقطه سر خط

شخصی-فرهنگی- علمی

نقطه سر خط

شخصی-فرهنگی- علمی

تقدیم به استاد خودم آقای دکتر مجید . . .

 

راستش رو بخواهی این متن رو پس از اینکه استاد مون یه چیزی به من گفت نوشتم :

و این متن رو برای ایشون نوشتم

از وقتیکه از ذره شروع کردی تا به بینهایت مهر رسیدی دو سه سالی بیشتر نمی گذره

اون وقت هنوز شناخته شده نبودید بعدش خبرا اومد که به منزل آخر بازگشت کردید البته

من نفهمیدم به کدوم منزل آخر  !!!!

اصلا بی خیال

تازگی ها هم از صداها یه چیزهایی شنیدم که کتاب شده

و آخرین خبری که به دستم رسیده این بوده که آشپزی هم با ریاضی قاطی شده

یعنی  فضاها متری شده اند و طعم توپولوژی گرفته اند !!!!!!

کار ندارم که ایشون کباده شعر و شاعری دارند و یه چیزهایی هم می گویند

که امروزی ها بهش می گویند : . . .

در خاتمه از اینکه یه استاد پیدا شد خطی فکر نکنه خیلی خوشحال شدم

و می گویم بچه ها سعی کنید به طرز با کلاسی متفاوت باشید

و . . .

 

کودک و خدا

 

این متن بسیار جالب  را یکی از دوستانم به نام رحیم به من تقدیم کرده  

و من نیز به شما تقدیم  می کنم  

کودکی که آماده تولد بود ، نزد خدا رفت و از او پرسید :

(( می گویند فردا شما مرا به زمین می فرستید ؛ اما من به این کوچکی و بدون هیچ کمکی

چگونه می توانم برای زندگی به آنجا بروم ؟))

 

خداوند پاسخ داد :(( از میان تعداد بسیاری از فرشتگان ، من یکی را برای تو در نظر گرفته ام . او از تو نگهداری خواهد کرد ))

 

اما کودک هنوز مطمئن نبود که می خواهد برود یا نه : (( اما اینجا در بهشت ، من هیچ کاری جز خندیدن

و آواز خواندن ندارم و اینها برای شادی من کافی هستند ))

 

خداوند لبخند زد : (( فرشته تو برایت آواز خواهد خواند ، و هر روز به تو لبخند خواهد زد . تو عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود . ))  

 

کودک ادامه داد : (( من چطور می توانم بفهمم مردم چه می گویند  وقتی زبان آنها را نمی دانم ؟ ))

 

خداوند او را نوازش کرد و گفت : ((فرشته تو زیباترین و شیرین ترین  واژه هایی را که ممکن است بشنوی

در گوش تو زمزمه خواهد کرد و با دقت و صبوری به تو یاد خواهد داد که چگونه صحبت کنی .))

 

کودک با ناراحتی گفت : (( وقتی می خواهم با شما صحبت کنم ، چه کنم ؟ ))

 

اما خدا برای این سوال هم پاسخی داشت : (( فرشته ات ، دستهایت را کنار هم  قرار خواهد داد  و به تو یاد می دهد که چگونه دعا کنی .))

 

کودک سرش را برگرداند و پرسید : (( شنیده ام که در زمین انسانهای بدی هم زندگی می کنند . چه کسی از من محافظت خواهد کرد ؟ )) 

 

  - (( فرشته ات از تو محافظت خواهد کرد ، حتّی اگر به قیمت جانش تمام شود . ))

 

کودک با نگرانی ادامه داد : (( اما من همیشه به این دلیل که دیگر نمی توانم  شما را ببینم ، ناراحت خواهم بود .))

 

خداوند لبخند زد و گفت : (( فرشته ات همیشه درباره من با تو صحبت خواهد کرد و به تو راه بازگشت نزد من را خواهد آموخت ؛ گر چه من همیشه در کنار تو خواهم بود . ))

 

در آن هنگام بهشت آرام بود اما صداهایی از زمین شنیده می شد . کودک می دانست که باید به زودی سفرش را آغاز کند . او به آرامی یک سوال دیگر از خداوند پرسید : (( خدایا !

اگر من باید همین حالا بروم لطفاً نام فرشته ات را به من بگو ئید .))

 

خداوند شانه او را نوازش کرد و پاسخ داد : (( نام فرشته ات اهمیتی ندارد ، به راحتی می توانی او را مادر صدا کنی .))

 

تبریک ولادت امام رضا علیه السلام

 

امام رضا می فرمایند :

  دوست هر کس عقل ( خرد ) او

                                              و دشمنش جهل و نادانی اوست .

زنده بودن یا زندگی کردن یا هیچ کدام ؟!!!؟

 

ماهی‌ درون تنگ را دیده ای برایش فرق نمی کند در اقیانوس است یا تنگ بلور آنچه مهمتر از همه

است آن است که او در آب زندگی می کند و اینگونه ادامه حیات می دهد تا بحال من ندیدم که یک

ماهی  بخواهد از درون تنگ بیرون بیاید و یا از اقیانوس به ساحل

می خواستم این گونه ذهن تو را درباره دو مفهوم عمیق زنده بودن و زندگی کردن آماده کنم و

بدانی که درباره چه می اندیشی

راستش را بخواهی حدود یک هفته است که در این باره فکر می کنم و چند صفحه هم نوشته ام

اما نمی خواهم همه آنها را بیان کنم

فقط دوست دارم بدانم

وقتی شما با کلمات ( زندگی کردن   زنده بودن  ) مواجه می شود چه مفهومی در ذهن شما

تداعی می شود و همچنین بدانم که شما به عنوان یک انسان متفکر زندگی را چگونه معنا

می کنید

بعدا درباره نظر خودم هم صحبت می کنم

بررسی مکتبهای بشری

سوسیالیسم : دو گاو دارید.یکی را نگه میدارید.دیگری را به همسایه خود می دهید.


کمونیسم
: دو گاو دارید.دولت هر دوی انها را میگیرد تا شما و همسایه تان را در شیرش شریک کند.


فاشیسم
: دو گاو دارید. شیر را به دولت میدهید.دولت ان را به شما میفروشد.


کاپیتالیسم
: دو گاو دارید.هر دوی انها را میدوشید.شیرها را بر زمین میریزید تا قیمتها همچنان بالا بماند.


نازیسم
: دو گاو دارید.دولت به سوی شما تیراندازی میکند و هر دو گاو را می گیرد.


انارشیسم
: دو گاو دارید.گاوها شما را میکشند و همدیگر را می دوشند.


سادیسم
: دو گاو دارید.به هردوی انها تیراندازی میکنید و خودتان را در میان ظرف شیرها می اندازید.


اپارتاید
: دو گاو دارید.شیر گاو سیاه را به گاو سفید میدهید ولی گاو سفید را نمی دوشید.


دولت مرفه
: دو گاو دارید.انها را میدوشید بعد شیرشان را به خودشان میدهید تا بنو شند.


بوروکراسی : دو گاو دارید. برای تهیه شناسنامه انها هفده فرم را در سه نسخه پر میکید ولی وقت ندارید شیر انها را بدوشید.

 

سازمان ملل : دو گاو دارید.فرانسه شما را از دوشیدن انها وتو میکند.امریکا و انگلیس گاوها را از شیر دادن به شما وتو میکنند.نیوزلند رای ممتنع می دهد.


ایده الیسم
: دو گاو دارید.ازدواج میکنید.همسر شما انها را می دوشد.


رئالیسم
: دو گاو دارید.ازدواج میکنید.اما هنوز خودتان انها را می دوشید.


فمینیسم : دو گاو دارید.حق ندارید شیر گاو ماده را بدوشید.


پلورالیسم
: دو گاو نر و ماده دارید.از هرکدام شیر بدوشید فرقی نمی کند.


لیبرالیسم
: دو گاو دارید.انها را نمیدوشید چون ازادیشان محدود می شود.


دموکراسی مطلق
: دو گاو دارید.از همسایه ها رای میگیرید که انها را بدوشید یا نه.


سکولاریسم : دو گاو دارید.پس به خدا نیازی نیست .

 

به نقل از سایت مهرداد بلاگر

می نویسمت امید ، می خوانمت ای خدا ( قشنگ ترین متن من )


می دانم دوستم داری ، از همه کس و هر چیز که در این دنیا هست هم بیشتر ، اصلاْ این مقیاس


من درست نیست ، توصیف کودکانه است .


وقتی محبتت را احساس می کنم از خودم شرمنده می شوم چرا که من آنگونه که تو خواستی


نبودم ولی تو با من آنگونه بودی که من می خواستم،


وقتی شنیدم که از بزرگترین نابخشودنی ها (گناهان)، ناامیدی از درگاهت را برشمردی به یقین


فهمیدم که تو چقدر بندگانت را دوست داری ؛ و این فکر وقتی به ذهنم آمد که از همه جا و


همه کس ناامید شده بودم ،


یادم آمد که خدا برای من سدی ایجاد کرده تا نبینم یأس را .


خدایا


همیشه به لطفت امید داشتم ، و تو را می خواندم آن چنان که دوست داری بخوانمت ،


و با تمام وجود صدایت می زنم و به گدایی خانه ات افتخار می کنم، و نیازم را به همچون تو بی نیازی


تقدیم می دارم .


نمی دانم خدا را چقدر می شناسی ، اما خدایی که من می شناسم


آن قدر من را دوست دارد که نمی خواهد من فراموشش کنم در حالیکه من از سویش گریزانم


و از این رو است که خداوند مرا به ناامیدی از دیگران می رساند تا دوباره به سویش آیم و او را


بخوانم ،


بخوانم آن خدای حقیقی واقعی را ، نه آن خدای موهومی خیالی تصوری را


امیدوارم که تو ای خواننده متوجه شوی


خدایا می خوانمت چون تو خود وعده اجابتم دادی آن هنگام که ناامیدی را از پیش من راندی


و مرا هر لحظه امیدوارم کردی و شتابم را بیشتر نمودی به سمت کمال .


اگر چه من با یک نافرمانی تو شایسته عذاب هستم ، و تو می خواهی مرا در حالتی بین


ترس و امید نگه داری تا من در تعادل بمانم و انسان باشم .


امید آن روزی را دارم که


این ناامیدی ( از جنس تاریکی و ظلمت ) به


امیدی ( از جنس روشنایی و نور ) تبدیل گردد .



من اینجا بس دلم تنگ است

 

نفس عمیقی می کشم و سعی می کنم  فراموش کنم دلتنگی ام را

اما نمی شود هر چه به خودم می گویم فراموشی چاره توست نمی توانم خودم را قانع کنم

حتماْ می پرسی برای چه این قدر دلتنگی را با خود همراه داری راستش را بخواهی

شاید قسمتی از آن را بتوانم برایت بگویم

نمی دانم شاید از این چند کلمه که با تو گفتم : دلتنگ شدی و ادامه متن را نخوانی

اما من باید بنویسم

                   دلتنگ سلام یک آشنایم

                                                      دل تنگ تشکری گرم

                                                                     دل تنگ کمکی بدون چشم داشت .

راستش را بخواهی من از این دلتنگم که در این روزگار چرا انسان ها حرف از انسانیت و آزادی

می زنند ولی لحظه ای به دیگران این اجازه را نمی دهند که آزاد باشند  ؛ چرا همه ما وقتی

مشکلی داریم همدیگر می شناسیم و بعد از آن . . .  ؛ چرا انسانیت را به یکدیگر تقدیم نمی کنیم

؛چرا هر کس می خواهد به دیگری کمک کند با خود می گوییم دیوانه است به تو چه مربوط دیگران

می خواهند خودشان را به ته چاه بیاندازند ؛ من منافع خودم را داشته باشم آبروی هر کسی رفت

می خواست حواسش باشد ؛ دلتنگ فردی هستم که به آسمان بنگرد و به زمین توجهی نکند

دلتنگ کسی هستم که فقط منافع خودش را نبیند 

محبت را به دیگران تقدیم کند و چشم داشتی نداشته باشد

به این مردم یاد بدهد معنای انسانیت را

و مرا از  دلتنگی نجات دهد 

امیدوار آن روزگارانم

خدایا آیا می شود ؟؟