نقطه سر خط

شخصی-فرهنگی- علمی

نقطه سر خط

شخصی-فرهنگی- علمی

کلید و گوهر

             

 کلید  و  گوهر           

 

آرام گوشه ای نشسته ا‌‌ی و

سکوتی سرشار، اطرافت را احاطه کرده،

از این دنیای در هر صورت مجازی چه اینترنت ، چه واقعیت زندگی۱،

دمی آسوده شده ای و به روزی که گذشت نگاه می کنی.

خوب نگاه کن.

یک موجودی هست که دارد خودش را توی تمام زندگی تو نمایان می کند،

یک کم برو جلوتر، چشمهایت را باز کن،

خیره شدم و با کمال ناباوری دیدم،

خودمم

امّا چرا این جوری؟

گفتم:

 چرا خیلی ناراحت داری به من نگاه می کنی؟

خودم یک نگاهی به خودش می کند و حواله می کند نگاه بعدی را

به من و همه اطرافیانی که قسمتی از ذهنم را برایشان اختصاص دادم.

بهش گفتم :

 این نگاه ها چیه ؟ درست حرفت رو بزن ، راحت باش .

این جا فضای ذهنم هست و امنیّت بالایی دارد، هر کسی نمی تواند واردش بشود و نمی تواند به تو آسیب برساند .

خودم خیلی خندید و گفت :

 نه اینها ناراحتی نیست ، می دونی چیه ؟

 فکر کردم تو هم می تونی حرفِ نگاه ها رو بخونی ،

مثل یک تلگراف ، امّا مثل اینکه

(خط مشغوله یا مشترک مورد نظر قادر به پاسخ گویی نیست )

       تو همه حواست رو به من نداده بودی !!

امّا من تو رو خیلی دوست دارم

برای همین به تو  میگویم :

حرفِ نگاه هایم چی بود .

خودم که داشت توی فضای ذهنم یکّه تازی می کرد

صداش رو صاف کرد و گفت :

من دو تا نگاه کردم

یکی به تو که یک جورهایی خودمی     و

دوّمی به خودم و همه آنهایی که اطرافم هستند آره همون که به من با اخم زیاد داشت نگاه می کرد ، اون رو هم با همه . . . ، دارم با این نگاه مدیون

می کنم

توضیح بده ما رو معطّل کردی

الان همه دارند گوش می کنند، باشه،

       خوب ،گوش کنید ، دیگه تکرار نمی شود،

اوّل به خودت نگاه کردم و خیلی برای خودت ناراحت شدم

چون دیدم من با خودت خیلی فرق داریم !!

 تو مثل اینکه مجبوری تعداد زیادی از این ماسک ها رو با خودت داشته باشی،

 تا به خودت در هر جایی ماسک مخصوصت رو بزنی و متناسب با همون ماسک حرف بزنی تو که نمی دونی، من که خودت هستم دوست دارم خودم باشم ،

ولی تو با این کارهایت مرا زندانیِ اطرافیانت کردی

این مهمترین ناراحتی من برای خودم یا همون خودت هست

دوم به خودت و بقیه که در ذهنت بودند نگاه کردم

ناراحت شدم ، چون دیدم خیلی از اینهایی که من لطف کردم و

قسمتی از ذهنم رو برای اونها اشغال کردم

          نمی تونم به اونها بگویم :

مواظب این ماسک های همراه تون باشین

شاید ... می دونم  بقیه اش رو گوش نمی کنند .

امّا ناراحت شدم از همه بیشتر برای اینکه من پیش اونها برای خودم

ماسک نزده بودم  ، ولی اونها رو می دیدم که هر کدومشون یک

ماسک به خودشون زده اند ، اشکال نداره درست میشه!!

سوم با این دو تا نگاهم در مجموع می خواستم

  یک حرف دیگه هم به تو بگویم :

 نگاه کن همون قدر که دوست داری خیلی ها بدون ماسک

 با تو باشند یا برخورد کنند به خودت نگاه کن تو هم با

خیلی ها که اونها می خواهند تو بدون ماسک با اونها

 صحبت کنی،تو هم  به صورتت ماسک می زنی .

حالا می خواستم به تو یک گوهر بدهم ، فقط باید مواظبش باشی .

اگر ارزش همین گوهر رو بدونی می تونی توی فضای ذهنت

همه اونهایی که براشون فضا اشغال کردی رو پاک کنی و برای

تو همین یک گوهر بمونه

این گوهر  توی یک صندوقی هست که یک قفل داره قفلش

ارتباط با خدا است امّا کلیدش دست 14 نور پاک هست .

تو باید اول با این 14 نور مرتبط باشی اگر مرتبط۲ بودی تا رسیدن

به کلید چند قدمی بیشتر فاصله نداری

اگر خواستی اون چند قدم رو هم برداری باید خودت رو بدون ماسک کنی،

 بعد ببینی اثرات این 14 نور پاک کجاست و چیست ؟

باید خودت رو به اونها نزدیک کنی برای همین باید بدونی چه چیزهایی اونها

 رو خوشحال می کنه و چه چیزهایی ناراحت .

داری به کلید می رسی اگه به اون گوهر رسیدی و در قلبت جا دادی،

باید حواست جمع باشه هم از اون کلید مراقبت کنی چون داخلش گوهره ،

هم از اون گوهر چون دزدان راه کم نیستند،اگر باخودت فکر می کنی

می تونی

 بدون کلید به گوهر برسی میشه گفت : غیر ممکنه .

   یادت باشه به تو گفتم :

مواظب       کلید     و         گوهر     باش

 

اسم دقیق این کلید که گفتم : محبت اهل بیت و بیزاری از دشمنان ایشون هست.

 

  ۱- بهتره بجای واقعیت زندگی بگوییم عینیّت زندگی چون این زندگی رو با چشم هایمان

می بینیم شاید واقعیّت یک چیز دیگه باشه .

۲- ارتباط رابطه جزء لاینفکّ زندگی ما هست به زندگی خودت یک لحظه نگاه بنداز .

 

میلاد مولای انس وجان بر همه جهانیان مبارک

میلاد مولای انس و جان امام رضا علیه السلام را به همه تبریک می گویم
 
فقط همین رو بدونید که خیلی ها از امام رضا حاجاتشان را گرفته اند
                                                                 

گوش مواظبت لازم دارد ؟!

خیلی وقت بود می خواستم یک چند کلمه ای درباره قرآن بگویم ،

 

من خیلی به سوره زمر علاقه دارم شاید رمزهای زیادی در آن نهفته باشد

 

که حتماً هم همین جوری هست ؛ امّا من که نمی فهمم

 

چند روز پیش که داشتم ، دوباره این سوره رو می خوندم به این

 

دو تا آیه که میگم برخورد کردم ، خیلی جالب بود یک نکته ی مهم

 

حالا شما هم این آیه رو با معنی اش بخونید

 

آیات ۱۷ و ۱۸ سوره زمر

 

وَالَّذِینَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ یَعْبُدُوهَا وَ أَنَابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَى

 

 فَبَشِّرْ عِبَادِی (١٧)

 

الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ

 

وَأُولَئِکَ هُمْ أُولُو الألْبَابِ (١٨)

 

و کسانى که اجتناب دارند از طاغوت از اینکه او را بپرستند

 

و به سوى خدا باز میگردند ایشان

 

(نزد خدا) بشارت دارند. پس بندگان مرا بشارت ده (۱۷)


هـمـانـهـایـى را کـه بـه هر سخنى گوش مى دهند

 

 پس بهترین آن را پیروى مى کنند،

 

 آنان هستند که خدا هدایتشان کرده

 

و آنان هستند صاحبان خرد (۱۸) (ترجمه با استفاده از تفسیر المیزان )

 

خوب اگه خوندید ، حالا برویم سر نکته مهم

 

شاید شما هم برخورد کرده باشید با آدمهایی که وقتی ازشون

 

سوال می کنی این کتاب رو برای چی می خونی مگه نمی دونی

 

کلی مشکل داره و اشتباهاتی ازش گرفته شده ، اون فرد هم که احتمالاً

 

تریپ روشن فکری داره ، یک نگاه عجیب  غریب به تو می کنه و میگه

 

من برای این کارم دلیل دارم اون از قرآن ، مگه قرآن اشتباه میگه !

 

سپس این قسمت از آیه 18 سوره زمر  رو برای شما می خونند

 

...هـمـانـهـایـى را کـه بـه هر سخنى گوش مى دهند

 

پس بهترین آن را پیروى مى کنند،...

 

و شما هم میگین حتماً راست میگه ، قرآن که اشتباه نمیگه

 

نکته جالب این جاست که ابتدای آیه 17 این سوره تکلیف رو

 

مشخص کرده چون این آیه  بیان می کند : آنانی که دو شرط زیر

 

را دارند 

 

۱-   دوری گزیدن از پرستش طاغوت

 

۲-   بازگشت به سوی خدا

 

نزد خدا بشارتی برای ایشان هست

 

ای پیامبر آنها را بشارت بده ،

 

هـمـانـهـایـى را کـه بـه هر سخنى گوش مى دهند

 

پس بهترین آن را پیروى مى کنند،

 

آنان هستند که خدا هدایتشان کرده

 

و آنان هستند صاحبان خرد

 

این آیه به مطلب مهمّی اشاره می کند

 

که متأسفانه خیلی ها اشتباهاً مقصود خود را بر این آیه تحمیل می کنند

 

حالا اگه به شما یک لیوان بدهند بگویند : بخور

شما از ترس اینکه در آن زهر نباشد نمی خورید

 

چون اگر بخورید تضمینی برای زنده ماندن شما نیست

 

قرآن در جایی دیگر به همین معنا اشاره می کند

 

انظر الی طعامک به غذایت بنگر

 

ما آدمها این قدر که در غذاهای شکمی  دقّت داریم

 

برای غذاهای فکری خودمون اون قدر دقّت نداریم

 

من که یک فیلتر برای گوشهایم تعبیه کردم که

 

هر حرفی واردش نشه

 

اول باید مطمئن بشوم که مسموم نیست بعد

 

اجازه داره تو ذهنم قرار بگیره

 

بعضی وقتها هم که نمی فهمم به خدا و ائمه

 

متوسل می شوم تا بفهمم چی به چیه ؟

 

فقط این شیطون که در تداخل امواج خیلی استاده

 

میاد و پارازیت میده اون وقت وضعیت بحرانی میشه

 

و آ‌‍ﮊیر خطر به صدا در میاد خیلی به آدم سخت می گذره

 

چون نمی فهمه به یک حقیقت فکر می کنه یا

 

به توهمی از حقیقت ، خدا به خیر بگذرونه  اگه نه شیطون

 

پر رو میشه و قدمهای بعدی رو میذاره

 

پس دو نکته مهم

 

۱-   تو جبهه شیطون نباشیم

 

    ۲ -   در برخورد با سوالات و مطالب خیلی باید دقّت کنیم

 

شاید همون مطلبی که می خوانی تو را به کلی از راه خدا

 

دور کرد

 

خدایا

  

توی این دنیا با این همه مطالب و مسائل

 

اگه ما رو به خودمون واگذاری چی میشه

 

خدایا

 

به آبروی اهل بیت علیهم السلام

 

ما رو حفظ بفرما

 

 

 

مسنجر دل من چند وقتی هست که خاموشه

اکثر ما هر چند روز یکبار یک سری به یاهو مسنجر می زنیم، دوستهای جدید Add میکنیم، با دوست های قدیمی صحبت می کنیم، ... اما! تا حالا شده به مسنجر دلمون یک سر بزنیم و یک کسی رو که خیلی ما رو دوست داره و همیشه نگران ماست، توی لیستمون Add کنیم ؟

هر روز Offline هامون رو میخوانیم و جواب میدیم، اما! چند وقته که به Offline های دلمون سر نزدیم ؟ یک کسی هر روز و هر ساعت برای ما Offline میگذاره ولی فراموش میکنیم که اونها رو بخونیم.

هر چند وقت یکبار عکس Profile مون رو عوض میکنیم تا اگه دوستی خواست ببینه، جدیدترین عکسمون رو ببینه. اما! چهره واقعی مون رو چه طور ؟ کاری میکنیم که هر روز بهتر از قبل بشه ؟ اصلا حواسمون هست که یکی همیشه منتظره که چهره بهتری از ما ببینه ؟

برای اینکه به بهترین دوستمون ثابت کنیم چقدر دوستش داریم، چیکار میکنیم ؟

همه ما خوب میدونیم بهترین دوستمون کیه، اما یه کم، نه، خیلی زیاد کم لطفیم ... میگیم او رو دوست داریم ولی ...

بیاین از همین حالا با هم قرار بگذاریم و به همدیگه قول بدیم که ثابت کنیم او رو دوست داریم. او ما رو دوست داره، خیلی زیاد، بیشتر از اونی که فکرش رو میکنیم. اما یادمون باشه که خیلی چیزها ممکنه این رشته دوستی رو پاره کنه و از طرفی هم خیلی چیزها این رشته رو محکمتر میکنه! پس ...

هر کار بدی که ما میکنیم، دل او رو به درد می آره و کارهای خوب ما او رو خوشحال میکنه! پس ...

ما منتظریم که او بیاد، چون میدونیم که فقط با اومدن او همه خوبیها می آن و بدیها نابود میشن! یادمون باشه که او خودش هم منتظره، منتظر اجازه خدا، منتظر اومدن، منتظر خوب شدن ما، منتظر اینکه ما اومدنش رو از ته دل بخوایم، منتظر چند دوست واقعی، منتظر ...

پس اول از خدا بخوایم که " اللهم عجل لولیک الفرج " و بعد ...

بله، بقیه اش به عهده ماست، باید دلهامون رو صاف بکنیم، بفهمیم که به او نیاز داریم، بدونیم که اگه ما یک قدم به طرف او برداریم، او هزاران قدم به ما نزدیک می شه.

پس زود باشیم داره دیر می شه، کی می دونه که چند سال عمر میکنه ؟ ثانیه ها دارن به سرعت میگذرند و هیچ وقت بر نمیگردند!

یک لحظه تاخیر، یک لحظه غفلت، وای ...

" یک لحظه غافل گشتم و صد سال راهم دور شد! "

پس ... یا علی ...
به نقل از وبلاگ
http://www.didehberah.persianblog.com/

با اجازه مولف