نقطه سر خط

شخصی-فرهنگی- علمی

نقطه سر خط

شخصی-فرهنگی- علمی

اضافه شدن قسمت نوشته های پازلی

امروز یکی از خواننده های وبلاگ گفتند کم بنویس بگذار خواننده ها فکر کنند به نتیجه برسند

دیدم راست میگه چون هنوز هم آدم هایی هستن که می خوان فکر کنند

اسمش رو گذاشتم نوشته های پازلی

روش خواندن نوشته ها هم اینه که پس از خوندن نوشته باید نظرت یا نتیجه گیری ات رو توی قسمت نظرات بنویسی

این هم اولین متن در ضمن این متن ها یک جور معما هست

صف نان

صف شیر

صف اتوبوس

صف زندگی

صف مرگ



حالا این صف نشانه چیه ؟

آیا ترتیب این چند کلمه مطلبی رو  می خواهد بگوید ؟

نان و شیر و اتوبوس و ... چه معنایی می توانند داشته باشند ؟

منتظر جواب هاتون هستم

نظرات 10 + ارسال نظر
سما 1387/05/15 ساعت 11:43

یا علی!

خیلی سختش کردید که!

ولی جالب شده! همین که یه برداشت آزاد شده خوبه!

صف معمولا آدمو یاد انتظار میندازه! انتظار آدمو یاد امید میندازه! امیدِ رسیدن به مطلوب! حتی توی سخت ترین شرایط هم وقتی منتظریم، ته دلمون امید رسیدن به مطلوب رو داریم. حتی اگه هیچ کدوم از شرایط رسیدن رو نداشته باشیم! و اینجاست که پای فکر و تدبیر میون میاد. اندیشه همراه امید یه انتظار شیرین رو میسازه و رسیدن رو نزدیک میکنه!

جالب شد. از صف نون و شیر به کجاها رسیدیم! حتما میام ببینم بقیه چی مینویسن.

با تبادل لینکم موافقم. در اولین فرصت حتما این کارو میکنم

سارا 1387/05/16 ساعت 00:40 http://ghasedak303.blogfa.com

نونتو که خوردی باید روش شیر بخوری تا خفه نشی بعد سوار اتوبوس شی بری تو مسیر زندگی و تو ایستگاه مرگم پیاده شی
پاورقی : یه عرض کوچیکی داشتم احیانا دلستر بهتر از شیر عمل می کنه .. صفی هم نیست

عجب صبتی کردیم !!!

والا یه دید اینه که کلا کسی که تو صف نون و شیر وا میسته (یعنی از یارانه‌ای استفاده میکنه) خب طبیعتا به جای تاکسی سوار اتوبوس میشه، لذا همه زندگیش تو صف می‌گذزه و لابد هر روز آرزوی مرگ میکنه اما نوبتش نمیشه!
سوالایی می‌پرسی ها!

نسیم 1387/05/16 ساعت 14:15 http://nasim313.blogfa.com

سلام
دوستان نظرات جالبی دادند. من هم مثل سما صف را تداعی کننده انتظار می دونم. حالا هر چقدر چیزی که منتظرش هستی با ارزش باشه تحمل و صبرت برای صف ایستادن بیشتر هست.
طبیعتا کسی دوست نداره به خاطر نان و شیر و اتوبوس صف وایسه و توقع داره بدست آوردنش سهل الوصول باشه ولی چیزهای با ارزش دیگه ای در زندگی هر کسی هستند که انتظار برای بدست آوردنش شیرین هست و حاضریم برای بدست آوردنش هر سختی را تحمل کنیم .

استقبالیه
-------------------
بنام شاعر هستی سروده ام
باشد که بیاید
و بر دلهای خسته مرهمی
-------------------------------
خوش میدارم حضور گرمتان
[گل][گل][گل][گل][گل][گل]
[گل][گل][گل][گل][گل]
[قلب][گل][گل][گل]
[گل][گل][گل]
[گل][گل]
[گل]

درها به طنین های تو وا کردم
هر تکه نگاهم را جایی افکندم پر کردم هستی ز نگاه


به نظر من اینا همش نماد شور به زندگیه
خیلی آدما هرگز حاضر نیستن تو صفی بمونن
بنظرم اونایی که تو صف می مونن واقعا امیدوارن و خونوادشونو خیلی دوست دارن.

صف در عین اینکه نماد نظمه ولی منو یاد نا عدالتی می ندازه

حسنا 1387/05/18 ساعت 19:20

از دل افروز ترین روز جهان،
خاطره ای با من هست.
به شما ارزانی :

سحری بود و هنوز،
گوهر ماه به گیسوی شب آویخته بود .
گل یاس،
عشق در جان هوا ریخته بود .
من به دیدار سحر می رفتم
نفسم با نفس یاس درآمیخته بود .
***
می گشودم پر و می رفتم و می گفتم : (( های !
بسرای ای دل شیدا، بسرای .
این دل افروزترین روز جهان را بنگر !
تو دلاویز ترین شعر جهان را بسرای !

آسمان، یاس، سحر، ماه، نسیم،
روح درجسم جهان ریخته اند،
شور و شوق تو برانگیخته اند،
تو هم ای مرغک تنها، بسرای !

همه درهای رهائی بسته ست،
تا گشائی به نسیم سخنی، پنجرهای را، بسرای !
بسرای ... ))

من به دنبال دلاویزترین شعر جهان می رفتم !
***
در افق، پشت سرا پرده نور
باغ های گل سرخ،
شاخه گسترده به مهر،
غنچه آورده به ناز،
دم به دم از نفس باد سحر؛
غنچه ها می شد باز .

غنچه ها می رسد باز،
باغ های گل سرخ،
باغ های گل سرخ،
یک گل سرخ درشت از دل دریا برخاست !
چون گل افشانی لبخند تو،
در لحظه شیرین شکفتن !
خورشید !
چه فروغی به جهان می بخشید !
چه شکوهی ... !
همه عالم به تماشا برخاست !

من به دنبال دلاویزترین شعر جهان می گشتم !
***
دو کبوتر در اوج،
بال در بال گذر می کردند .

دو صنوبر در باغ،
سر فرا گوش هم آورده به نجوا غزلی می خواندند .
مرغ دریائی، با جفت خود، از ساحل دور
رو نهادند به دروازه نور ...

چمن خاطر من نیز ز جان مایه عشق،
در سرا پرده دل
غنچه ای می پرورد،
- هدیه ای می آورد -
برگ هایش کم کم باز شدند !
برگ ها باز شدند :
ـ « ... یافتم ! یافتم ! آن نکته که می خواستمش !
با شکوفائی خورشید و ،
گل افشانی لبخند تو،
آراستمش !
تار و پودش را از خوبی و مهر،
خوشتر از تافته یاس و سحربافته ام :
(( دوستت دارم )) را
من دلاویز ترین شعر جهان یافته ام !
***
این گل سرخ من است !
دامنی پر کن ازین گل که دهی هدیه به خلق،
که بری خانه دشمن !
که فشانی بر دوست !
راز خوشبختی هر کس به پراکندن اوست !

در دل مردم عالم، به خدا،
نور خواهد پاشید،
روح خواهد بخشید . »

تو هم، ای خوب من ! این نکته به تکرار بگو !
این دلاویزترین حرف جهان را، همه وقت،
نه به یک بار و به ده بار، که صد بار بگو !
« دوستم داری » ؟ را از من بسیار بپرس !
« دوستت دارم » را با من بسیار بگو

حسنا 1387/05/18 ساعت 19:22 http://www.hhoram.blogsky.com

باغ بود و دره چشم انداز پر مهتاب
ذاتها با سایه های خود هم اندازه
خیره در آفاق و اسرار عزیز شب
چشم من بیدار و چشم عالمی در خواب
نه صدایی جز صدای رازهای شب
و آب و نرمهای نسیم و جیرجیرکها
پاسداران حریم خفتگان باغ
و صدای حیرت بیدار من من مست بودم ، مست
خاستم از جا
سوی جو رفتم ، چه می آمد
آب
یا نه ، چه می رفت ، هم زانسان که حافظ گفت ، عمر تو
با گروهی شرم و بی خویشی وضو کردم
مست بودم ، مست سرنشناس ، پا نشناس ، اما لحظه ی پاک و عزیزی بود
برگکی کندم
از نهال گردوی نزدیک
و نگاهم رفته تا بس دور
شبنم آجین سبز فرش باغ هم گسترده سجاده
قبله ، گو هر سو که خواهی باش
با تو دارد گفت و گو شوریده ی مستی
مستم و دانم که هستم من
ای همه هستی ز تو ، ایا تو هم هستی؟

صف یعنی هستیم ُ مستم و دانم که هستم من

هد هد 1387/05/19 ساعت 17:40 http://aaraamejaan.blogfa.com

انتظار!
هوای روی تو دارم نمی گذارندم
مگر به کوی تو این ابرها ببارندم
نیمه ی ماه نزدیک است و دل من سخت هوایش را کرده است،
...می آید؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد