نقطه سر خط

شخصی-فرهنگی- علمی

نقطه سر خط

شخصی-فرهنگی- علمی

و ای کاش ها دیگر معنایی نداشت

  نوشتم ای کاش
باز خط زدم
امّا دلم نیومد روی کلمه ی کاش خط بکشم
نتونستم خودم رو قانع کنم
چون هنوز خیلی آرزوها بود
که می خواستم به واقعیت برسه
این بار نیرویی از درون گفت : بنویس

کاش تو می آمدی !

کاش هوای گرم اطراف
وجود نازنینت
لحظه ای وزیدن می گرفت ،
و بر قلب سرد و بی روح من می دمید
تا هوایی کوی توی گردم .
کاش نوای دلنشین
قرآن تو
به گوش های من می رسید ،
دیگر من را چه رغبت به شنیدن صدای بیگانه،
همیشه بیم آن داشتم
که نتوانم صدای باران را بشنوم

کاش از آسمان باران می آمد
و من در باران پیراهنم را می شستم ،
خوب که تمیز می شد
آن را بر طناب آویزان می کردم ،
تا نسیم کویت بر آن بوزد ،
زمانی که در تن من جا گرفت ،
مرا از غیر تو جدا سازد
ولی آمدنت با وصف تو را شنیدن بسی متفاوت است
و به همین خاطر نوشتم :
کاش تو می آمدی !
و آن قدر آرزوها را برآورده می کردی،
که دیگر نه تنها یأس و شکستی نبود بلکه
امید هم دنبال آرزویی می گشت
که برآورده اش نکرده باشی

کاش تو می آمدی !
و ای کاش ها دیگر معنایی نداشت ،
چرا که تو بهشت زمین
را برای ما به ارمغان آورده بودی

این بار صفحه آخر دفترم نوشتم
منتظر خط زدن همه ای کاش ها می مانم

خدایا برگزیده درگاهت ،
حجة ابن الحسن المهدی
را زودتر برسان.

آمین