ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
اجازهی ورود
ایستادهای منتظر،
منتظر یک اجازه،
اجازه از فردی بزرگ.
مات و مبهوت ماندهای که چگونه این اجازه نامه را بنویسی؟
چرا که میخواهی در بارگاه قدس او قدمهایت را فرود آوری،
خود را آماده میکنی، سر و رویت را و از همه مهمتر درونت را،
دهانت را هزار مرتبه با آب گلاب شستشو میدهی ،
به امید آنکه بردن نام آن بزرگوار بر زبان گنگ تو کمال بیادبی محسوب نشود،
هنوز هم پرسشی در گوشه ذهنت سایه افکنده،
که آیا در این سرای جلالت و شوکت راهی برای تو هست ؟
قلم، لحظهای از نوشتن متوقف میشود، انگار سدی را در جلوی چشمان خود میبیند،
و اینسد آنقدر بزرگ است
که هر چه قدر سر را به سمت آسمان روانه کنی،
انتهای آن را نمیبینی
چند لحظهای را در انتظار سپری میکنی تا جوابی برای خودت پیدا کنی
به یاد حرفهای یک نوکر دلسوخته، میافتی:
چند از این الفاظ و اضمار و مجاز
سوز خواهم سوز، با این سوز، ساز
قطراتی گونهی کاغذ را خیس می کند و جرقهای قلم را به افتوخیز میکشاند ،
کلماتی از جنس نور به زلالی آب می نویسد :
محبّت ، محبّت ، محبّت
گویا فهمیده، چگونه باید اجازهنامهاش را پرکند،
قلم با چند کلمه از تو اجازه ورود میخواهد
امروز با همه سیاهیام ،
نور یادت مرا به حرکت وادار میکند ،
حرکتی که با سیاهکردن این سفیدیها
خواب را از چشمانِ ابلیس و همراهانش برباید ،
و گرنه، من کجا و نوشتن نام شما کجا.
از همینحالا شروع میکنم و شمّهای از وصف تو را مینگارم،
ای آنکه غلامت میتواند،
تخت اندیشهام را به کمتر از آنی
از دیار ابلیس به حریم امن الهی منتقل کند،
اندیشهام را به تو میسپارم.
من را به خاطر همه لحظاتی که بدون یادتان گذشت ببخشید .
ای آبشار علم و معرفت، قطرهای از علومتان را نصیبم بفرمایید .
میدانید که من نمیدانم در این جایگاه منیع از شما چه بخواهم؟
فقط
میخواهم خواست شما را برای خود و همه دوستانم.
نوشته : رجا وثوقی 3/9/85
پ . ن : هر کس نهد در ره قدم ، آخر به منزل می رسد
وبلاگ جالبی دارین
موفق باشید
.............................................
..........*I?U**I?U**I?U*..........
..................*I?U*...................
..................*I?U*...................
..................*I?U*...................
..........*I?U**I?U**I?U*..........
.............................................
.......*I?U*..............*I?U*.......
...*I?U**I?U*.....*I?U**I?U*....
.*I?U*....*I?U*.*I?U*....*I?U*..
.*I?U*.........*I?U*..........*I?U*..
..*I?U*...........................*I?U*..
...*I?U*.........................*I?U*...
......*I?U*.....................*I?U*......
........*I?U*...............*I?U*........
...........*I?U*.......*I?U*...........
..............*I?U**I?U*..............
..................*I?U*..................
............................................
.........*I?U*..........*I?U*........
.........*I?U*..........*I?U*........
.........*I?U*..........*I?U*........
.........*I?U*..........*I?U*........
.........*I?U*..........*I?U*........
.........*I?U*..........*I?U*........
.........*I?U*..........*I?U*.......
. .........*I?U**I?U**I?U*.........
............................................
سلام دوست خوبم.
وبلاگ زیبایی داری
سلام. وبلاگ جالبیدارید. بخصوص عکس های گذاشته شده خیلی قشنگ تر از همه. به من هم سری بزنید و نظرتون رو در مورد وبلاگ من بنویسید خوشحال میشم.
سلام وب جالبی دارید با موفقیت تمام پیشرو باشید.
واژه های زندگی در انتظار شماست
با سلام
با بخش جدیدی از"قلم-کاغذ-عبادت "
به روزم.
به من افتخار حضور دهید.
[گل][گل][گل][گل]
[گل][گل][گل][گل][گل]
[گل][گل][گل][گل][گل][گل]
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
[گل][گل][گل][گل][گل][گل]
[گل][گل][گل][گل][گل]
[گل][گل][گل][گل]
به امید ظهورت، ای بهار هستی!
************************
زهی خجسته زمانی که یار باز آید
بکام غمزدگان غمگسار باز آید
چه جورها که کشیدند بلبلان از دی
ببوی آنکه دگر نوبهار باز آید
**********************
متن خوبی بود.
اندیشه تان سبز و قلمتان پایدار
سلام و بدرود
قلم نافذ و گیرایی دارید
که ۱۰۰ البته حرفی که از دل بر آید بر دل نشیند
روزشمار انتظارتان مرا نیز بی تاب کرد
یا الله
التماس دعا