نقطه سر خط

شخصی-فرهنگی- علمی

نقطه سر خط

شخصی-فرهنگی- علمی

۲۶ روز مانده تا نیمه شعبان

ناگهان می رسد از ره چه بترسی، چه نترسی!
شبحی بی قد و اندازه که پر کند آفاق جهان را آشکارا و نهان را
و در آن لحظه موعود در آن ابر و در آن دود
آذرخشی ست که بر بام سرای تو سراید
و دهد پاسخ هر چیز که خواهی چه بپرسی، چه نپرسی.
ناگهان می رسد از ره چه بترسی، چه نترسی!

۲۷ روز تا نیمه شعبان مانده

در پست قبلی یکی از وبلاگ نویس ها یک شعر گذاشته بودند که مناسب دیدم اینجا بگذارم

کسی آرام می آید،نگاهش خیس عرفان است

قدمهایش پر از معنا، دلش از جنس باران است

کسی فانوس بر دستش، بسان نور می آید

امید قلب ما روزی ز راه دور می آید

منتظر مطالب شما هستم

 

روز شمار نیمه شعبان به کار افتاد

از امروز بشمارید


ببینید چند روز دیگر موعود روزگاران خواهد آمد


ببینید هر روز چه مطلب تازه ای در اینجا نوشته می شود


ببینید چقدر دوست دارید حتی یک جمله برای او به یادگار بگذارید


و ببینید اگر با تمسک به او زندگی کنید طعم لحظه هایتان چگونه است



منتظر هستم


هر روز که به اینجا بیایید یک روز را از دست داده اید بشتابید



کد روزشمار را می تونید از اینجا دانلود کنید



جشنواره آخرین منجی

امسال هم به بهانه‌ای زودتر از همیشه قلم را به دست گرفتم تا بنویسم از اقدامی زیبا گزارش گونه ای بنویسم

و آنها که هنوز در گوشه‌ای از ذهنشان شمیم عطر یاس هست،‌جانی تازه گرفته و برای اعتلای نام او قدمی بردارند

 

 

ادامه مطلب ...

و ای کاش ها دیگر معنایی نداشت

  نوشتم ای کاش
باز خط زدم
امّا دلم نیومد روی کلمه ی کاش خط بکشم
نتونستم خودم رو قانع کنم
چون هنوز خیلی آرزوها بود
که می خواستم به واقعیت برسه
این بار نیرویی از درون گفت : بنویس

کاش تو می آمدی !

کاش هوای گرم اطراف
وجود نازنینت
لحظه ای وزیدن می گرفت ،
و بر قلب سرد و بی روح من می دمید
تا هوایی کوی توی گردم .
کاش نوای دلنشین
قرآن تو
به گوش های من می رسید ،
دیگر من را چه رغبت به شنیدن صدای بیگانه،
همیشه بیم آن داشتم
که نتوانم صدای باران را بشنوم

کاش از آسمان باران می آمد
و من در باران پیراهنم را می شستم ،
خوب که تمیز می شد
آن را بر طناب آویزان می کردم ،
تا نسیم کویت بر آن بوزد ،
زمانی که در تن من جا گرفت ،
مرا از غیر تو جدا سازد
ولی آمدنت با وصف تو را شنیدن بسی متفاوت است
و به همین خاطر نوشتم :
کاش تو می آمدی !
و آن قدر آرزوها را برآورده می کردی،
که دیگر نه تنها یأس و شکستی نبود بلکه
امید هم دنبال آرزویی می گشت
که برآورده اش نکرده باشی

کاش تو می آمدی !
و ای کاش ها دیگر معنایی نداشت ،
چرا که تو بهشت زمین
را برای ما به ارمغان آورده بودی

این بار صفحه آخر دفترم نوشتم
منتظر خط زدن همه ای کاش ها می مانم

خدایا برگزیده درگاهت ،
حجة ابن الحسن المهدی
را زودتر برسان.

آمین

عهد زمین و شادی آسمان

دیشب آسمان را که دیدم ، هلال ماه به نیمه نزدیک شده بود ،
امشب ،
زمین عهد کرده بود
هر چه از فرزندان آدم را که
پای بر این عرصه ی خاکی می گذارند ،
همه آسمانی باشند ،
گویا زمین و آسمان در شب ولادت تو از همه انسانها
خوشحال تر هستند

***
به صندوقچه ی دل نگاهی انداختم
به او گفتم :
تو نمی خواهی در شادی آسمان و زمین سهیم باشی ،
لبخندی زد و گفت :
می خواهم تپش های قلبم را آن قدر کوچک کنم که
از جدار ثانیه ها بگذرد
و هر چه بیشتر به یاد او بتپد ،
می خواستم به دیدنش بیایم در گوشه ای از آسمان ،
امّا فرشته ها گفتند :او در زمین جا دارد ، جایی شاید
همین نزدیکی ها ،
اگر نصیبم نشود دیدارش اندوهی نیست چه باک ،
چرا که دلی دارم سرشار از محبتش ،
 و محبتش بهشت من است ،

شنیده ام سالهاست که ما او را از زندگی های یخی خود
بیرون کرده ایم
و در جستجوی آتش هستیم ،
حال آن که اگر از همان اول گرمای آفتاب حضورش را می یافتیم ،
این چنین سر گشته و سر گردان نبودیم

امشب که شب میلاد اوست چشمانم را تا به صبح باز می گذارم
و از آسمان و زمین می خواهم
آنها هم ظهورش را از خدا بخواهند ،

در گلستان چشمم ز چه رو همیشه باز است ،
به امید آنکه شاید تو به چشم من در آیی

به امید روزی که جهان را جرعه نوش
طعم زیبای مهربانی هایت کنی
و صحیفه ی عدل و دادگری را بازخوانی کنی

مسنجر دل من چند وقتی هست که خاموشه

اکثر ما هر چند روز یکبار یک سری به یاهو مسنجر می زنیم، دوستهای جدید Add میکنیم، با دوست های قدیمی صحبت می کنیم، ... اما! تا حالا شده به مسنجر دلمون یک سر بزنیم و یک کسی رو که خیلی ما رو دوست داره و همیشه نگران ماست، توی لیستمون Add کنیم ؟

هر روز Offline هامون رو میخوانیم و جواب میدیم، اما! چند وقته که به Offline های دلمون سر نزدیم ؟ یک کسی هر روز و هر ساعت برای ما Offline میگذاره ولی فراموش میکنیم که اونها رو بخونیم.

هر چند وقت یکبار عکس Profile مون رو عوض میکنیم تا اگه دوستی خواست ببینه، جدیدترین عکسمون رو ببینه. اما! چهره واقعی مون رو چه طور ؟ کاری میکنیم که هر روز بهتر از قبل بشه ؟ اصلا حواسمون هست که یکی همیشه منتظره که چهره بهتری از ما ببینه ؟

برای اینکه به بهترین دوستمون ثابت کنیم چقدر دوستش داریم، چیکار میکنیم ؟

همه ما خوب میدونیم بهترین دوستمون کیه، اما یه کم، نه، خیلی زیاد کم لطفیم ... میگیم او رو دوست داریم ولی ...

بیاین از همین حالا با هم قرار بگذاریم و به همدیگه قول بدیم که ثابت کنیم او رو دوست داریم. او ما رو دوست داره، خیلی زیاد، بیشتر از اونی که فکرش رو میکنیم. اما یادمون باشه که خیلی چیزها ممکنه این رشته دوستی رو پاره کنه و از طرفی هم خیلی چیزها این رشته رو محکمتر میکنه! پس ...

هر کار بدی که ما میکنیم، دل او رو به درد می آره و کارهای خوب ما او رو خوشحال میکنه! پس ...

ما منتظریم که او بیاد، چون میدونیم که فقط با اومدن او همه خوبیها می آن و بدیها نابود میشن! یادمون باشه که او خودش هم منتظره، منتظر اجازه خدا، منتظر اومدن، منتظر خوب شدن ما، منتظر اینکه ما اومدنش رو از ته دل بخوایم، منتظر چند دوست واقعی، منتظر ...

پس اول از خدا بخوایم که " اللهم عجل لولیک الفرج " و بعد ...

بله، بقیه اش به عهده ماست، باید دلهامون رو صاف بکنیم، بفهمیم که به او نیاز داریم، بدونیم که اگه ما یک قدم به طرف او برداریم، او هزاران قدم به ما نزدیک می شه.

پس زود باشیم داره دیر می شه، کی می دونه که چند سال عمر میکنه ؟ ثانیه ها دارن به سرعت میگذرند و هیچ وقت بر نمیگردند!

یک لحظه تاخیر، یک لحظه غفلت، وای ...

" یک لحظه غافل گشتم و صد سال راهم دور شد! "

پس ... یا علی ...
به نقل از وبلاگ
http://www.didehberah.persianblog.com/

با اجازه مولف

آنتی ویروس (anti virus)

همین جوری این مطلب به ذهنم زد

راستش بعد از 10 , 20 باری که توی این چند ماه اخیر کامپیوترم ویروسی شده بود و کلی اعصابم رو خورد کرد

و مجبور شدم ویندوز عوض کنم گفتم عجب یک نرم افزارهایی هست که بهش میگن آنتی ویروس

برای اینکه وارد اصل مطلب بشوم یه مقدمه درباره انوع ویروس ها و حملات کامپیوتری بگم

1- کامپیوتر هنگ می کند اصطلاحا این قدر حافظه رو پر می کنند که سیستم اور فالو buffer over fallow

میشه خوب سیستم یک بار reset میشه و تموم

2- کامپیوتر reset می شود که بعضی وقتها سریع مشکل حل میشه و بعضی وقتها ویندوز رو باید عوض کنی

البته همون طوری که می دونین انواع ویروس ها و حملات کامپیوتری خیلی زیاد هست , اما برای ما همین قدر کافیه

حالا برای اینکه از این مشکلات برای کامپیوترمون جون سالم به در ببریم یه آنتی ویروس قوی نصب می کنیم

و سعی می کنیم هر وقت تونستیم بریم و آپدیتش کنیم چون ویندوز عوض کردن درد سر زیاد داره

***

ما آدمها توی یک فضایی شبیه همین اینترنت ولی با قابلیت های بیشتر زندگی می کنیم و ویروس های زیادی اطراف ما

رو فرا گرفته , spy و خیلی چیزهای بی ارزش در کنار ما هست - شاید همین چیزهای بی ارزش برای ما خیلی ارزشمند بشوند -

و خیلی وقتها هنگ می کنیم و نمی دونیم چی کار کردیم که این جوری شده

به خودمون گفتیم ما هم به یک آنتی ویروس قوی نیاز داریم و هر چند وقت یک بار باید بروز بشه

خیلی ها به بودن آنتی ویروس اعتقاد ندارند برای همین هم خیلی ضربه های بدی می خورند روحشون مرده می شه و ...

تا اینجا فهمیدیم که باید با به یک آنتی ویروس مجهز بشیم

آنتی ویروس ما خیلی درصد اطمینانش بالا هست به قول کامپیوتری ها به fire wall فایر وال هم مجهزه برای همین مطمئن هستیم

تا زمانی که آنتی ویروس داریم غمی نداریم

آره آنتی ویروس ما یاد خدا ست و ما خودمون رو با فایروال محبت اهل بیت و بیزاری از دشمنانشون مجهز کردیم

خدایا یاد تو هم به زبان است هم به عمل و هم درون دل و بهترین شاهد مثال یاد تو یاد 14 معصوم است چون آنها در مسیر خداشناسی

به شگردهای دزدان این مسیر از همه آگاهترند

خدایا ما را از مسیر و روش اهل بیت دور نکن

مولای من محبت تو کیمیاست

مولای من محبت تو کیمیاست

 

 مرا با غیر خود (دزدان قافله حقیقت ) آشنایم نکن

 

امروز 5/7/1385

 

درست یک سال می گذرد  از نوشتن متن آرزوی پرواز

 

یادش بخیر

 

 آن زمان که ندانسته هایی در ذهنم بود ...

 

و اکنون در این اندیشه ام که از شما  ای امام زمان (علیه السلام) تشکر کنم

 

 بخاطر اینکه هنوز یادتون در دلم پر فروغ هست

 

-         هر کسی برای خودش یک بهشت داره این هم

 

بهشت ما ( منظورم یاد شماست ) -

 

معلوم نیست تا کی ،

 

یاد همچون شمایی در ذهنم باشه ،

 

 خدا کنه خدا این کیمیا رو هیچ وقت از من نگیره

 

الهی آمین

 

آخرش  هر کسی به پیروی و ارشاد فردی دل خوش کرده

 

نمی خواهم بگویم این افراد کافرند یا آدم نباید معلم و راهنما داشته باشه

 

می خواهم بگم آدم نباید هر کسی رو راهنمای خودش قرار بده

 

  اتفاقا اینها مسلمان هستند و افراد محترمی هستند

 

لیکن بعضی وقتها ما آدمها این افراد را آن قدر بزرگ می کنیم

 

که از یاد ولیّ خدا و حجّت عصر غافل می شویم یا اون فرد رو از

 

امام زمان و اهل بیت بزرگتر می دونیم  (مطمئنم خیلی از شماها که

 

این متن رو می خونید از اون افرادی هستید که خیلی یکّه می خورید

 

امّا باید حقیقت گفته بشه بسط و تفصیلش خیلی طولانیه و الحمد لله

 

کسی هم حوصله نداره بیشتر از این بخونه )

 

تازه اگر حقیقتی درباره آن کس که به اندیشه خود بزرگش کرده ایم بفهمیم

 

(کلام ناروایی یا فعل نا مناسبی)

 

به نحوی آن را تأویل (توجیه ) می کنیم تا بزرگی آن فرد در ذهن ما حفظ شود

 

در صورتی که باید به دو یادگار رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) چنگ بزنیم

 

قرآن و اهل بیت (علیهم السلام)

 

این گونه است که بسیاری از افرادی که قدم در این راه می گذارند از یاد ولی خدا

 

فراموش می کنند مگر آنها که استادشان هم ، ایشان را به  محبت اهل بیت

 

و بیزاری از دشمنان ایشان راهنمایی کند .

 

این مهمترین نکته در این راه است که بسیاری از بزرگان ، خود را بر حذر می داشتند

 

که نام آنها و یا حتی القابی که برای آنها استفاده می شود

 

هم تراز نام اهل بیت باشد یا مردم نام و القاب آنها را با تفصیل بیشتری از نام

 

معصومین به زبان بیاورند ، می توان از مرحوم میرزا جواد آقای تهرانی ( معلم اخلاق )

 

نام برد . [خدا رحمتش کند {در کتابی که ایشان به نام "عارف و صوفی چه می گوید"

 

نوشته اند  نام مولف  در آن جا جواد تهرانی قید گردیده است }‍‌ [

 

حال عده ای دیگر دانسته یا ندانسته خود را مطرح کرده اند

 

و یا دیگران آنها را عَلَم کرده اند

 

(هدفم انتقاد از فردی نیست فقط باید اینها را هم بگویم )

 

و با طرح پاره ای از  آیات و روایات و بی اطلاعی از خیلی مسائل خود را

 

به ماشینی از سوالات تبدیل کرده اند

 

‌‌‍‍‌‍‍‍‍‍‍‌ ‌‍‍‍‌‌‌‍}نقل است ‍‍‍‌‌‌که می گویند فردی از مکانی می گذشت ، از مردی که آنجا نشسته بود

 

شنید می گوید لا اله (معبودی نیست) و از آنجا گذشت و با خود گفت چه آدم کافری!

 

در حالی که آن مرد داشت می گفت : لا اله الا الله این افراد هم معمولاً این گونه ،

 

 سوال مطرح می کنند ،

 

امیر المومنین در پاسخ خوارج که می گفتند لا حکم الا لله فرمودند کلمه حقی که این

 

افراد معنای باطل و اشتباه آن را برگزیده اند (کلمة حق یراد بها الباطل)  }

 

و به جای آنکه از اهل آن، این سوالات را بپرسند

 

 می گویند ما سوالی داریم یک نفر نیست پاسخ ما را بدهد

 

البته این مسئله هنوز هم جای بحث دارد که باشد برای یک وقت دیگر    

 

خوب اگر شرح حال کسانی که در عصر حاضر حقیقت را در هر جای عالم یافته اند

 

به پاسخ بسیاری از سوالات خود می رسیم  ( می توانید با این کلمات ره یافتگان

 

{المستبصرین} جستجو کنید مخصوصاً از سایت http://www.shiasearch.com

 

 از طرف دیگر افرادی به نام عارف آمده اند و از تاویلات و توجیهات خود به نام عرفان

 

نام می برند ( الحمد لله همه جوره اش هست اوشو ، یوگا ...)

 

و این مردم هم هیچ کس از خودشان نمی پرسد از کجا معلوم درست می گوید ؟

 

می گویند از خطورات ذهنی من خبر داد

 

این که نشد دلیل ،

 

مگر نمی دانید که شیطان به پیروان خودش الهام می کند (ان الشیطان لیوحون الی

 

اولیائهم  آیه ای از قرآن )

 

یا می گویند : این کار رو کردیم کارمون درست شد

 

این هم نشد دلیل ،خیلی از این کارها رو اگر بی دین ها هم بکنند

 

کارشون درست میشه

 

این ها نمی تونه حقیقت رو اثبات کنه :

 

اون فردی که مدعی هست باید به سوی خدا دعوت کنه

 

نه بسوی خودش با گفتار وعملش

 

خلاصه بدونید که  مهار نفس و دلتون را به چه کسی می دهید ؟

 

و اگر شک دارید از خدا راه حقیقت را بخواهید

 

و از ملامت ،ملامت کنندگان نترسید

 

چون روزی مادی را خدا تقسیم کرده ولی علم و آگاهی موهبتی است که باید

 

از خدا خواست تا خدا روزی آدم بکند

 

(در این باره امام علی علیه السلام بیاناتی به کمیل دارند که بسیار عالی است حتماً

 

بخونید در نهج البلاغه درباره علم و مال  یا کمیل العلم خیر من المال ، العم یحرسک و

 

انت تحرس المال )

 

ما که گفتیم  شکسته و بسته و ناقص  

 

باز هم اگر سوال داشتین اگه بلد بودم جواب می دهم اگر بلد نبودم می روم

 

می پرسم جوابش رو میگم   

 

خدا در قرآن فرموده به طعامت بنگر (انظر الی طعامک )

 

حالا به مغزت می خواهی غذا بدهی به غذایش فکر کن

 

و این رو در خاطرت داشته باش که

 

اگر به کسی خواسته باشند زهر بدهند ، زهر را مخفی می کنند

 

اگر  نه،هر کسی می دونه که زهر کشنده است و نمی خوره

 

خدایا ما را از حیرت و سر درگمی در امر دینمان حفظ بفرما

 

 

چیست زندگی بدون یاد تو ؟


امروز با همه سیاهی ام ، در گوشه ای از نهانخانه دل نور یادت مرا به نوشتن وادار کرد
و گر نه سیاه دلانی مانند من
بایند بروند به سیاهی نه بیایند به دیار پادشاهی
نمی دونم چه جوری می تونم به این زندگی ادامه بدهم وقتی به یاد تو می افتم
بهشت با تمام وسعتش تو قلبم قرار می گیره ولی وقتی یاد تو از قلبم میرود
در این دنیا خودم رو می بینم میان یک مشت ادمهایی که برای اثبات خودشون حاضرند
اعتقادتشون رو بفروشند یا برای آبروی خودشون از آبروی حجت خدا بیشتر احترام قائل بشوند
من که با اونها کار ندارم
باید چند جمله از شما بگویم
تا مرهمی باشد بر دل مجروحم
ای کاش مردم می دونستند که چقدر شما اونها رو دوست دارید
ای کاش مردم می دونستند که چقدر شما در مناجاتتون با خدا برای اونها دعا می کنید
ای کاش مردم می دونستند که شما هم مثل پیامبر اکرم اون قدر مهربان هستید که مردم حتی لیاقت این همه
محبت رو در خودشون نمی دیدند
ای کاش مردم می دونستند که شما شیعه هاتون رو فراموش نمی کنید
ای کاش مردم می دونستند اگه برای اومدنت دعا کنند از این کلاف سر در گمی که زندگی نامیدند آزاد می شوند

بیا مهدی شب هجران سحر کن

سکوت

 

سکوت یعنی

              هوا از حنجره تو به راهی غیر از دهانت ختم می شود .

 

سکوت یعنی

 

             کلمات ذهن تو اجازه ندارند به ارتعاش ثارهای صوتی کمک کنند.

 

سکوت یعنی

 

            خنده نه بدلیل شادی

 

سکوت یعنی

 

            گریه نه بدلیل غم و اندوه

 

سکوت یعنی

 

            بهترین همدم تنهایی

 

سکوت یعنی

 

            چراغ قرمز تردّد کلمات

 

سکوت یعنی

 

            حرف بی حرفی

 

سکوت یعنی

 

            گوش شنوایی پیدا نکردی

 

سکوت یعنی

 

             جواب

 

سکوت یعنی

 

             سوال

سکوت یعنی

 

             دنیایی غیر از این دنیا هم هست

سکوت یعنی

 

             انتخاب گزیده ها

 

 سکوت   سکوت   سکوت

 

 یعنی

 

 بفهمیم فاصله اندیشه ها را آن هنگام که نخواستند با هم تقابل کنند

 

و این چنین بود که فصل جدیدی در زندگی من رقم خورد

 

سکوت ، سکوت ، سکوت ...

 

این را گفتم ، تا بدانی

 

سکوت می تواند نشانه فهمیدن باشد و من فهمیدم که نفهمیدم

 

و سکوت تا آن زمانی که بیایی و سکوت را بشکنی

 

و بگویی حقایق عالم هستی را

 

پس سکوت ، تا آن هنگام که ترنّم آمدنت را بشنوم .

 

 

 

 

 

خود یا خدا مسئله این است

در پست قبلی یکی از دوستان پرسیده بودند
شما که میگی خود
پس این خود کیه یا چیه ؟
راستش تو این چند روز داشتم به همین مسئله فکر می کردم که خود چیه ؟
الان هم که دارم می نویسم دلم میگه ننویس اما نمی دونم یه نیرویی میگه همین چیزی که بلدی رو بگو
فقط بدونیم این تعریف شاید خیلی جاهاش برداشت شخصی باشه

راستش این خود خیلی راحتتر و آسونتر از این که فلاسفه یا . . . گفته اند میشه گفت : اون حقیقتی هست که شما نه می تونید بگویید نیست نه هم بگویید چیست یعنی وجودش برای شما محرزه ولی ماهیتش را نمی توانید بگویید یک جورایی این حقیقت را در وجودتون پیدا می کنید دقت کنید می یابید
نه می فهمید نه درک می کنید مسئله اصلی که در پست قبلی به آن اشاره شد اینه که آدمها این خوده رو با چیز های دیگه در زندگی شون اشتباه کردند
در عین حال میشه گفت این خود همون نفس هست و این نفس خیلی چموشه یعنی یک حالت نداره مدام در حال تغییر هست برای همین هم باید با علم و آگاهی
اون رو راهبری و راهنمایی کرد و در نهایت با عمل درست به سعادت دست یافت که این ترجمه ای بود از روایتی از معصومین
نفوس چموش است (النفس حرون ) و علم راهنمای آن است (و العلم قائد ) و عمل پیش برنده آن است (و العمل سائق)
در حقیقت این روایت برای همه زندگی ما یک خط مشی داده که هر چی خودم میگم درست نیست در هر زمینه و تخصصی باید به علم و دانش مراجعه کرد
سپس تصمیم گیری و در نهایت انجام کار
نکته ای رو در عنوان یادداشت اشاره کردم هم یک جورایی به این مطالبی که خدمتتون عرض کردم ربط داره

و اون اینه که آدمها در این دنیا کارهاشون رو

یا برای خدا انجام می دهند

یا برای خودشون

حالا اینجا خدا به من و شما اختیار داده که انتخاب کنیم

به خودمون بگیم کدوم رو انتخاب می کنیم

یک آیه خیلی قشنگ یادم اومد
براتون میگم
رجال لا تلهیهم تجارة و لا بیع عن ذکر الله و . . .
در بین همین مردم یک آدم هایی هستند مثل بقیه زندگی می کنند اما این ها یک مشخصه دارند و اون اینه که تجارت و پول در آوردن اونها رو از یاد خدا غافل نمی کنه اگه با این دیدگاهی که گفتم نگاه کنی میبینی این آدمها همیشه به یاد خدا هستن
اما یاد خدا چیه ؟
نمیدونم چرا یواش یواش طولانی میشه
یاد خدا در آیات و روایات معصومین که نگاه می کنی
چند چیز گفته شده
یکی نماز
دیگه گفتن ذکر خدا به زبان
و یکه دیگه که خیلی مهمه و زیاد گفته نشده یاد ائمه معصومین هست
خیلی مهمه
چون من و تو و همه شیعه ها رو اذیت می کنند و از این طرف سرگرم می کنند تا از یاد ائمه غافل بشیم

این در سراسر تاریخ شیعه بوده در یک روزگاری که خلفای جور می خواستند نام امیر المومنین محو بشه و دیگه شیعه اثری ازش نباشه
شیعه ها گفتند باید نام امیر المومنین را در زندگی هایمان جاری کنیم وقتی می خواستند از جایشان بلند شوند می گفتند یا علی
در هر حالتی نام امیر المومنین رو می گفتن تا فراموش نکنند شیعه بودنشان را

و اکنون که شیعیان لبنان ، عراق و در هر کجا که شیعه ای هست قصد دارند یا آنها را بکشند و یا آنها را سرگرم کنند
شاید بشود گفت کمترین کاری که من و شما میتونیم بکنیم اینه که
نام امام زمان را در زندگی هایمان جاری کنیم یعنی نام او را در زندگی جاری کنیم

یا مهدی یا مهدی یا مهدی

و اگر او نگاهی کند یک ذره ، کار خورشید می کند

نامش را در زندگی جاری کنیم
یادش را به ذهنمان پیوست کنیم
و از لطفش در کارهایمان کمک بگیریم
و شناختش را جزئی از زندگی کنیم

نمیدونم چرا حرفهایم این جوری شد از همه شما معذرت می خواهم

ساعت بی اصطکاک



ساعت

اصطکاک

هر ساعتی که میگذره یک اصطکاکی با شما داره یعنی گذر زمان از کنار شما یک اصطکاکی رو با وجود شما ایجاد می کنه این اصطکاک اجتناب ناپذیره و باید اون رو

قبول کرد ، امّا یک اصطکاک دیگه هم هست و اون اصطکاک آدمها با یکدیگر است بعضی وقتها این اصطکاک ها اون قدر زیاد میشه که دیگه قابل تحمل نیست

حالا سوال اینه چی میشه یک وقتی بیاد که دیگه آدمها با هم اصطکاک نداشته باشند و بتونند همدیگه رو نابود نکنند و به جای اون انسانیت رو به هم هدیه کنند

خدایا اون روز رو برسون که دیگه گرگی پیدا نشه تا گوسفند رو بخوره


شمیم یاد تو

اصلا الان قصد نداشتم مطلبی بنویسم .

اما نیرویی از درون من رو وادار کرد که بنویسم . . .

شاید این دل سیاه رو یک کبریت احمر پیدا بشه طلا کنه

این روزها آدمهایی رو می بینم که از دوست داشتن حرف میزنند ، یا بقول امروزی ها عشقولانه تیکه پاره می کنند ،

قلب هایی که دائم به یاد یک نفر ، در هیجانه و مثل شیشه هست ؛ چشم هایی ، که فقط اون رو برای یک

نفر قاب گرفتن ؛ و مثل مرواریده و احساساتی ، که مثل آیینه ساده و بی غل و غش تمام وجودشون رو فرا گرفته .

نمی دونم شما هم از اون آدمها هستین یا با این آدمها برخورد داشتید ؟ ؟

نکته جالبی که در برخورد با این آدمها می بینی ، صافی و سادگی اونها هست که خیلی جالبه

درست وقتی این مسئله توی ذهنم اومد با خودم گفتم : من و این آدمهای به این پاکی ،به جایی که به کارهامون رنگ خدایی بزنیم؛ بدون تعارف رنگ دل به
رفتارمون زده ایم

و تازه خیلی ادعا هم داریم !!

به خودم گفتم : مرد حسابی ! بیا کسی رو دوست داشته باش ،که معنای دوست داشتنه ، کسی که وقتی هوای دلت تاریک میشه ، خشکی تمام وجودت رو

فرا میگیره ، بارون یادش تمام جزیره دلت رو حاصلخیز می کنه ، میشه مثل یک زمین سرسبز ؛ کسی که معنای فراموشی رو توی دوستیهاش بلد نیست و فقط

به مهربانی فکر میکنه ، فقط مهربانی

کسی که در بهترین و شیرین ترین لحظه های عمرش ( وقتی با خدای بی نیاز صحبت می کند ) به یاد خطاها و لغزشهای من و

و امثال من می افته ، و برای اینکه خدا از هر لغزشی که داشتم بگذره ، از خدا برای من درخواست بخشش می کند .

من که لاف محبت او را می زنم ! هیچ نشانی از عشق و محبت او - نه در بالا ترین درجه ها بلکه در کمترین درجه شبیه همین دوست داشتن های زمینی که

گفتم - را ندارم .

و اکنون دوباره شمیم یادش بر قلب مرده ام می وزد و برای یک لحظه معنای زندگی را با تمام وجود حس می کنم .