نقطه سر خط

شخصی-فرهنگی- علمی

نقطه سر خط

شخصی-فرهنگی- علمی

3 نقطه

نقطه ارتباط
وقتی دنیا برایت کوچک می شود آن قدر کوچک که دیگر همه دنیا را مانند نقطه ای در برابر چشمانت می بینی سر گشته و حیران به اطرافت می نگری تنهایی را در اعماق وجودت پیدا می کنی
به فکر چاره می افتی که چگونه بتوانی رهایی پیدا کنی از
تن هایی یا تنهایی
و شاید در اندیشه آنی که چه زیباست تنهایی
و ادامه می دهی آن را تا به جایی می رسی که نوشته اند :
« به تنهایی عبور ممکن نیست » این همان نقطه ارتباط است .
باید نفری را پیدا کرد تا عبور ممکن شود و این جا اختیار با توست که چه برگزینی ؟ و این انتخاب تو نشان دهنده هدف توست
و این که بفهمی چه چیز برای تو بیشترین ارزش را دارد .
اکنون تو یکی از سخت ترین و آسان ترین امتحان زندگیت را
می دهی ،
سخت از آن جهت که تو باید بهترین را انتخاب کنی
و آسان از آن جهت که انتخاب تو شاید در کسری از ثانیه پایان پذیرد
فکر می کنم . . .
و می گویم با تمام قدرت نهفته در وجودم آن چنان که بشنوند آنان که پنبه در گوششان نمی کنند – کسانی که می ترسند که حقیقت در اعماق وجودشان رسوخ کنند بدین جهت پنبه را در گوششان قرار می دهند –
و می نویسم تا آنان که با نوشته هایشان وجودش را تضعیف می کنند غافل از آنکه نور وجود او بر آنان می تابد و . . .
بگذریم . . .
او کسی است که هر صبح و شام به یاد من است و
فراموشم نمی کند و به سوی خویش می خواندم
ولی من . . .
او به یاد من است و اگر از او بخواهم بهترین راه ممکن را برایم پیش بینی و تدارک می نماید ، آن چنان که شاید روزی خواهم فهمید چقدر مرا دوست داشته .
و این حرفی بود از هزاران خوبی اش
آری برای تنهایی ام می گزینم او را ، همان کسی که به اندیشه خود او را غایب می پنداری در حالیکه به ندای درون تو را می خواند و تو . . .
این همه را گفتم :
تا به خودت اجازه دهی برای یک بار هم که شده با امام زمانت
شروع کنی روزی را(نقطه شروع)
و مرتبط باشی با او (نقطه ارتباط)
و همراهی اش کنی با کردارت تا آخر روز (نقطه همراهی)

-" اگر این ٣ نقطه را به هم وصل کنی مسیر و جاده زندگی ات را پیدا می کنی "-

و زمانی خواهی فهمید که این یک روز بهترین روز زندگی ات بوده
مطمئن باش که او تو را می بیند و می شنود آنچه را می گویی
و هر لحظه در صدد برآوردن خواسته های تو و آنانی است که از او
کمک خواسته اند .
به سویش شتابان می روم و به خود نهیب می زنم :
« سرزنش ها گر کند خار مغیلان غم نخور »
و این جمله را تقدیم به سلیمان زمان می دارم
تو بهار دل های خزانی
و شکوفه باغ امیدی
و آبشار دانشی
و باران عطوفتی

﴿ بوی تو به مشامم می رسد اگر نگویند دیوانه شدم ﴾ ۱

۱ - برگرفته ازآیه ٩٤سوره یوسف

1385/2/13

نظرات 7 + ارسال نظر

سلام
متن زیبایی بود.
راجه به کامنت شما (متاسفانه این مسدله هنوز جدی گرفته نشده)میخواستم بگم :
بله شاید قشر مذهبی بیتفاوت از کنارش رد بشن ولی اونایی که دست رو این نقطه گذاشتن ارزش و اهمیتش رو خوب فهمیدن و خوب هم دارن عمل میکنن. اگر نجنبیم خیلی چیزا رو از دست میدیم.
یا حق

سلام ... خیلی عمیق بود ... افکار زیبایی در سر داری ...موفق باشی

... -:- صَلّیَ الله عَلَیک یا قائِمَ المُنتَظَر -:- ...

با سلام خدمت شما عزیز منتظر ...
تشکر که لطف کردید و قدم به دیده گذاشتید ... لطفتان مستدام ...
زیبا و جالب بود ... استفاده کردیم ...
از نظرتون هم ممنون ... به چشم ... منابع رو هم ذکر می کنم ...
التماس دعا ...
انشالله خدمت برسیم ...

--------------------------------
اللهم عجل لولیک الفرج(آمین)

سلام. بسیار حظ بردم از وبلاگتون. ممنون از اینکه سر زدید. لینکتون رو هم خواهم گذاشت اگر اجازه دادید... یا علی

از اینکه من رو قابل دونستی و به وبلاگم سر زدی ممنونم
از مطالب وبلاگتون خیلی خوشم اومد
امیدوارم موفق باشی
راستی میخواستم در مورد نظری که داده بودی بیشتر حرف بزنی راستش حس کردم یه چیزی میخوای بگی.

سلمان 1385/02/27 ساعت 00:12


<عالم الغیب والشهادة الکبیر المتعال > ۹ رعد

من 1385/02/28 ساعت 08:25 http://syahmashgh.blogsky.com

گل همیشه بهارم خدا کند که بیایی اسیر طعنه خارم خدا کند که بیایی پر از ترانه و اشکم به چشمهای تو سوگند برای آنکه ببارم خدا کند که بیاییممنونم از حضورت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد