ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و امام حسن دل هر مسلمانی را به درد می آورد
پیامبری که به جز مهربانی و محبت از او گزارش نشده ، او که به همه معرفت می آموخت
در آن آخرین لحظات عمر، حرفی شنید که تاریخ باید برای تاوان دادن این حرف هنوز هم سیر قهقهرایی خود را بپیماید ،پیامبر تقاضا قلم و دوات کردند تا در آن بنویسند آنچه که مسلمانان به آن عمل کنند و مانع تفرقه آنها شود
اما متاسفانه و به گزارش صحیح بخاری (که اهل سنت در عظمت این صحاح ششگانه می گویند صحیح ترین کتابها بعد از قرآن) عمر می گوید ان الرجل لیهجر (محققین می توانند به صحیح بخاری مراجعه کنند هنوز این عبارت در کتاب صحیح بخاری هست و حذف نشده ) معنایش را من نویسنده شرم دارم بنویسم بزرگترین اهانت را عمر در کنار بستر پیامبر به جناب ایشان گفت پیامبر دیگر تقاضای قلم و دوات نکردند و مطلبی ننوشتند چرا که آنجا عمر گفت حسبنا کتاب الله یعنی کتاب خدا ما را بس است (ترجمه زیر نویس دار این جمله یعنی ما دیگر به حدیث غدیر و وصایت امیر المومنین کاری نداریم و کار خودمان را انجام می دهیم)
و در سقیفه بنی ساعده شش نفر بیسواد و ... دور هم گرد آمدند و سرنوشت اسلام را با دستان خویش به قهقهرا بردند و چنان زاویه ای ساختند که میان اسلام واقعی و اسلام آنها فاصله با طول زمان بیشتر می شود
و افسوس که ما هم باید تاوان این نابخردان تاریخ را تا امروز بدهیم و از دانش اهل بیت عصمت آن چنان که باید بهره مند نباشیم
خوب است چند مطلب را بدانید
عده ای از منافقین در زمان حیات رسول گرامی اسلام بعد از واقعه غدیر خم طوماری نوشتند
که در آنجا عهد کردند هر طور شده خلافت به امیر مومنان نرسد
اگه لینک بالا رو بخونید منظورم رو دقیقا می فهمید
که سیاستمدارهای اون روز چه کاری رو شروع کردند تا خلافت رو از امیر مومنان غصب کنند
خوبه بدونید که منع نقل حدیث و سوزاندن بسیاری را کلمات گهربار پیامبر در زمان خلیفه دوم
چه معنایی به غیر از مخفی کردن یک حقیقت که اون هم حقانیت امیر المومنین هست باشه
خوبه بدونید هر بدعتی رو رواج دادند مثل نماز تراویح یا حرام کردن متعه و ...
خوبه بدونید اونها دلشون برا خودشون و حکومت می سوخت و اگر دلسوزی و بیانات حضرت علی به کمک اینها نمی آمد اسلام کاملا معنایش را از دست می داد
امیر مومنان که بعد از بیست و چند سال خانه نشینی حکومت حقه خود را به دست گرفتند
(خوب است این کتاب رو بخونید تا بفهمید چرا میگم حقه بلندترین داستان غدیر)
آن وقت باید هم اسلام و حقایق آن را ترویج می دادند و هم این بدعت های خلفای قبلی را که می توانید به این کتاب مراجعه کنید (اجتهاد در مقابل نص)
چند کلمه ای ام در مظلومیت امام حسن مجتبی باید گفت همان بزرگواری که از دوست و دشمن طعنه و کنایه می شنید و با بزرگواری خویش هیچ نمی گفت
این هم یک حدیث از امام حسن مجتبی که خیلی به درد زندگی هامون می خوره
چند لینک پیشنهاد
وقایع پس از رحلت حضرت محمد (ص)
پایگاه اطلاع رسانی امام حسن مجتبی(ع)
داستان قلم و دوات ، توهین عمر به پیامبر(صلی الله علیه و آله)در مدارک اهل سنت
پس از پیامبر(ص) از چه کسی باید تبعیت نمود؟ (دلایل نقلی از ائمهی اهل بیت ع)
آیا مسموم کردن امام حسن علیه السلام به دستور معاویه بود ؟
ماینطق عن الهوی. ان هو الا وحی یوحی.
[پیامبر رحمت] از سر هوای نفس سخن نمیگوید. هرآنچه میگوید، نیست مگر به او وحی میشود.
و ما کان لمؤمن و لا مؤمنة اذا قضی الله و رسوله امرا ان یکون لهم الخیرة من امرهم
هیچ زن و مرد مؤمنی حق ندارد وقتی خدا و پیامبرش انجام امری را امضا میکنند، در امر خودش تصرفی کند.
1 - بر اساس این دو آیه و آیات دیگر و روایات و احادیث فراوان، ایستادن در مقابل پیامبر کفر است و گمراهی. هرکس در مقابل پیامبری که جز به وحی سخن نمیگوید، تصمیمی بگیرد امر صریح خدا را مخالفت کرده است.
2 - در جریان کاغذ و دوات، این حرف عمر که گفت: ان الرجل لیهجر (این مرد هذیان میگوید) شیطنت و حقهای بیش نبود. زیرا اگر باورش این بود که این مرد هذیان میگوید، چرا با حسبنا کتابالله استدلال کرد؟ نیازی نبود بگوید حسبنا کتاب الله. وقتی میگوید حسبنا کتاب الله معنایش این است که ای پیامبر، آنچه که میخواهی بر کاغذ بنویسی قبول نداریم، زیرا کتاب داریم. نه اینکه گفتار تو را قبول نداریم چون تو هذیان میگویی. بنا بر این، این مخالفت، مخالفت بدون عذر و منجر به کفر آشکار عمر است.
3 - عمر گفت حسبنا کتاب الله. امروز هم خیلیها این را میگویند ولی در قالبهای دیگر. خب، اینجا یک سؤال مطرح میشود. و آن اینکه: عمر که در معنی آیة «و فاکهة و ابا» که یکی از صحابه از او پرسید درماند و آن بیچاره را به جرم سؤال، با چوب دستی مفصل کتک زد، و چند مورد کتککاری دیگر هم به خاطر همین نوع سؤالات در بارة برخی آیات از عمر وارد شده، چگونه میتواند بگوید: «کتاب خدا ما را بس است»؟
عمری که بارها و بارها این مضامین را میگوید که: «زنان پرده نشین هم فقیهتر از عمرند»، «همة مردم از عمر داناترند»، «اگر علی نبود عمر هلاک میشد» و.... چگونه میتواند ادعایی به این بزرگی کرده و بگوید «حسبنا کتاب الله». آیا در آن جاها شکست نفسی کرده؟ یعنی در مقابل مردم شکست نفسی کرده و در مقابل پیامبر سینه سپر کرده و قد علم کرده؟ خب معلومه تکلیفش چیست.
4 - خب حالا فرض کنید که حسبنا کتاب الله. اما چگونه به کتاب عمل کنیم؟ کتابی که تا کنون بیش از ده هزار عنوان تفسیر بر آن نوشته شده که ذیل هر آیه از ده تا بیش از صد نظر یا بیشتر موجود است؟! تفسیر یعنی برداشتن پردة ابهام از کلام. آیا با اضافه کردن احتمالات فراوان ذیل هر آیه، باز هم میتوانیم به کتب تفسیر بگوییم تفسیر و به قرآن عمل کنیم؟ یا بهتر است به این کتب، بگوییم تبهیم القرآن الکریم؟ و آیا با این بازار آشفته میتوان به کتاب عمل کرد تا چه رسد به کفایت آن؟ اگر کسی توانست، ما را هم خبر کند.
تفصیل این بحث را در این سایت بخوانید:
http://www.andalibonline.com
پیروز و موفق باشید
* به نام پروردگار صداقت و مهر *
رؤیا فاصله را نمی شناسد ؛ بعد ندارد ؛ مرز ندارد
چراکه.. شاید اکنون این منم کنار تو .. . . گرمای نفس هایم را حس نمی کنی..! ؟
با قلبی سرشار از امید و توکل بر خداوند آسمان و زمین اعلام میدارم که :
* خیریه فعال و آزاد یاس سفید از امروز فعالیت خود را به صورت رسمی آغاز کرد*
از شما دعوت می شود که همراه با ما ... آسمان را ستاره باران کنید
منتظرتان هستم
درود بر شما دوست عزیز
مطلب مفید وارزنده ای را به نگارش در اورده اید
متاسفانه اسلامی که امروز به دست ما رسیده است بسیار دورتر از اسلام حقیقیست ولی باز هم جای شکر باقیست که راه علی را در پی گرفته ایم و بیش از سایر مسلمین با اسلام حقیقی اشنایی داریم
در یکی از کتب اهل سنت ابوبکر در هنگام مرگ عنوان کرده است که ای کاش هرگز این بار سنگین را بر دوش نمیکشیدم
این جمله جای بس تفکر دارد چه برای اهل سنت وچه برای ما شیعیان
که به راستی عظمت درک این مسولیت را تنها علی و خاندان او داشته اندو بس
وچه سخت این ارزش را سال ها به دور از صاحبان واقعی این راه نگه داشتند و ضربه ای سخت را بر ان وارد نمودند
موفق و پیروز باشید
بدرود
البته این سخن درستی هست ولی ابوبکر هم از روی سیاست اون جمله رو گفته چون وقتی به پدرش نامه می نویسد پدرش به او می گوید اگر دلیل اولویت تو بر حضرت علی سن هست من سن بالاتری از تو دارم