ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
تعدادی از دوستان مطالب زیبایی فرستادند
جناب میزان این شعر را فرستادند :
اینجا کربلاست
سرزمین عروج
خطهی پرواز
کوی کربلا...
کوی کربلا، با دستانی پر از نیاز بیا
قلبی پر از ستاره به کف
چشمان ابری و بارانی
بر دوش گونههای خیس
اینجا که میرسی، نفسی
نفسی عمیق
تا بوی دلبری، چون آبشار صاف
بر جای جای روح تو ریزد
***
و کربلا محرم را
ماه پر از شقایق مشتاق را
ماه حکومت پولاد را بر پیشانی دارد
کربلا، محرم را بر پیشانی دارد
کربلا و محرم به هم آمیختهاند
کربلا ... محرم ...
کربلا، مکان عروج
محرم، زمان عروج
کربلا، خاک برخاستن
محرم، قطار آناتِ خواستن
برخاستن و خدا را خواستن
قیام و ملاقات خدا
***
و محرم
محرم، چیزی جر عاشورا ندارد
عاشورا، گوشوارهی سرخ عرش
عاشورا، موج در موج عرفان
عاشورا، مرجان سرخ
مرجان سرخ مقدس
عاشورا، روز به خون نشسته
روز کمرهای شکسته
روز به جان آمده
روز حیرت
روز پولاد، پولاد سرد و تیز
روز بارش آهن و پولاد کینه توز
بر لالههای بهشتی
کربلا، مکان عروج
محرم، زمان عروج
عاشورا، زلال سرخ عروج
کربلا، خاک برخاستن
محرم، قطار آناتِ خواستن
عاشورا، به خضاب خون آراستن
قیام و ملاقات خدا با رنگ خون
بهمن 1385 عاشورای 1428
-----
این متن رو هم برادرم فرستاده
نام حاتم طائی را که می شنوی
به یاد این کلمات می افتی
سخاوت مهمان نوازی و ...
خوب که فکر می کنی
می یابی
نمک نشناسی را
هنگامی که پس از ظلمهای فراوان
صدیقه طاهره (س) روزها وشبهایش جز به ناله نمی گذشت
با خشم و اندوه آمدند گفتند
یا علی به فاطمه بگو یا روز گریه کند یا شب
و آن بانوی بزرگوار
شبها برایشان دعا می فرمود چرا که
الجار ثم الدار
۵۹ سال می گذرد
اکنون مهمانی بزرگی در حال شکل گرفتن است
مهمان ویژه ای دعوت شده است
با خانواده و دوستان
ولی چه عجب! جلوی کاروان را می گیرند
آب را قطع می کنند
شهر کوفه به حالت نیمه تعطیل است
فقط و فقط دکانهای ساز و برگ نظامی را باز می بینی
عجب مهمانی ای
عجب مهمانی
و عجب میزبانانی
پذیرایی با تیر و سنان - نیزه و شمشیر
در حالی که مسلم می توانست
مهمان بکشد
آری
سند مظلومیت مهمان با قنداقه ای خونین امضاء شد
تا قیام قیامت
بنویسید کوفیان بخوانید نیرنگ
بنویسید مهمانان کربلا بخوانید مظلومترین تاریخ
بنویسید عطش بخوانید حرمت مهمان
عاشورا نقطه اوج بود. اوج رذالت در برابر اوج بزرگی. تقابل انسان هایی که به مقام برتر از ملک رسیدند و آنها که کالانعام بل هم اذل را به نمایش گذاشتند.
نمی دانم چرا خجالت می کشم ...
حتی نمی توانم به آن چهره ی خیالی که از تو کشیده اند چشم بدوزم ...
سالهاست دلم از همه ی آنچه پدر بزرگ و مادربزرگم آنرا مقدس میخواندند دورشده ...
سالهاست فشار زندگی بی موفقیتم ... مرا کفرگو بار آورده ...
در حالی که می دانستم « از ماست که بر ماست » ...
یا حسین چه معامله ای کردی با خدا ...
چه معامله ی پر سودی ...
دلی که داشتی به خدا دادی و در عوض خدا همه ی دلها را به تو داد ...
همه ی دلهای عاشق را ...
و حقا که لیاقتش را تنها تو داشتی ...
تنها تو می توانستی ابوالفضلت را به خدا هدیه کنی ...
تنها تو می توانستی سپاهی کم تعداد و پردل از میان انبوه انسانها
روی زمین گرد هم آوری ... فقط ۷۲ تن از میان میلیونها تن ...
و همین تعداد کم کافی بود تا به همه بفهمانی آنجا که امتحان الهی در کار است
رو سفیدان چه اندکند ...
آه که ما به چه چیزها دل می بندیم ... و خدا را از یاد می بریم ... !
آه که چه بهانه ها برای از یاد بردن خدا داریم ...
کاش حسینی از جنس تو در میانمان می رویید یا حسین ...
اما گویا خداوند جایی برای حسینی ها میان ما نمی بیند که بیافریند ...
چه خوشبختی تو یا حسین ...
چه خوشبختی که خداوند هم عمریست خانه اش را در عزایت سیاه پوش کرده ...
خدایا ...
به آبروی حسین قسمت میدهم ...
دستمان را بگیر ...
نمی دانم چرا نمی توانم زبان در باره ی تو بگشایم یا حسین ...
نمی دانم چرا خجالت می کشم ...
حتی نمی توانم به آن چهره ی خیالی که از تو کشیده اند چشم بدوزم ...
سالهاست دلم از همه ی آنچه پدر بزرگ و مادربزرگم آنرا مقدس میخواندند دورشده ...
سالهاست فشار زندگی بی موفقیتم ... مرا کفرگو بار آورده ...
در حالی که می دانستم « از ماست که بر ماست » ...
یا حسین چه معامله ای کردی با خدا ...
چه معامله ی پر سودی ...
دلی که داشتی به خدا دادی و در عوض خدا همه ی دلها را به تو داد ...
همه ی دلهای عاشق را ...
و حقا که لیاقتش را تنها تو داشتی ...
تنها تو می توانستی ابوالفضلت را به خدا هدیه کنی ...
تنها تو می توانستی سپاهی کم تعداد و پردل از میان انبوه انسانها
روی زمین گرد هم آوری ... فقط ۷۲ تن از میان میلیونها تن ...
و همین تعداد کم کافی بود تا به همه بفهمانی آنجا که امتحان الهی در کار است
رو سفیدان چه اندکند ...
آه که ما به چه چیزها دل می بندیم ... و خدا را از یاد می بریم ... !
آه که چه بهانه ها برای از یاد بردن خدا داریم ...
کاش حسینی از جنس تو در میانمان می رویید یا حسین ...
اما گویا خداوند جایی برای حسینی ها میان ما نمی بیند که بیافریند ...
چه خوشبختی تو یا حسین ...
چه خوشبختی که خداوند هم عمریست خانه اش را در عزایت سیاه پوش کرده ...
خدایا ...
به آبروی حسین قسمت میدهم ...
دستمان را بگیر ...
ممنون از نوشته ی شما
همه مطالب زیبا بود به خصوص مطلب اول
کربلا، مکان عروج
محرم، زمان عروج
عاشورا، زلال سرخ عروج
کربلا، خاک برخاستن
محرم، قطار آناتِ خواستن
سلام علیکم
مدتی بود به وبلاگتون سر نزده بودم، از حضورتون و این که باعث رهیابی مجدد من به این وبلاگ شد، خوشحالم و تشکر می کنم.
ان شاءالله همواره در پناه مولای غایبمان موفق باشید.
بی اجازه نام وبلاگتون رو به دیگر مدعیان محبت اضافه کردم.
التماس دعای فراوان.
خدانگهدار.
سلام
مثل همیشه زیبا بود.
موفق باشید.
سلام
مطالب خیلی زیبایی بود
سالهاست که داریم راجع به این واقعه بزرگ این دیدار با شکوه خالق و بنده، این عروج ملکوتی می شنویم و می خونیم اما همچنان تشنه ایم و مشتاق
نگاههای متفاوت زیبایی متفاوتی رو بهمون هدیه می کنه...
واقعا لذت بردم
پایدار باشید و برقرار
سلام ممنون که بهم سر زدی! چه مزالب زیبایی بود مخصوصا اون مطلب اولت : کاش می آمدی
حاجی خداقوت
ممنون که سرزدی
با سلام و سپاس که به من سر زدید
--
---------------------
وتشکر که مطلب مرا قابل دانستید
منتظر مراجعه شما
به روزم