نقطه سر خط

شخصی-فرهنگی- علمی

نقطه سر خط

شخصی-فرهنگی- علمی

که لسان غیب خوشتر بنوازد آشنا را

که لسان غیب خوشتر بنوازد آشنا را


غزل 231 حافظ


گفتم غم تو دارم گفتا غمت سر آید گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید
گفتم ز مهرورزان رسم وفا بیاموز گفتا ز خوبرویان این کار کمتر آید
گفتم که بر خیالت راه نظر ببندم گفتا که شب رو است او از راه دیگر آید
گفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد گفتا اگر بدانی هم اوت رهبر آید
گفتم خوشا هوایی کز باد صبح خیزد گفتا خنک نسیمی کز کوی دلبر آید
گفتم که نوش لعلت ما را به آرزو کشت گفتا تو بندگی کن کو بنده پرور آید
گفتم دل رحیمت کی عزم صلح دارد گفتا مگوی با کس تا وقت آن درآید
گفتم زمان عشرت دیدی که چون سر آمدگفتا خموش حافظ کاین غصه هم سر آید

 

زبان بدن Body language

یکی از مهم ترین خصوصیات انسان که او را نسبت به سایر موجودات برتری می دهد قدرت تکلم و سخن گفتن اوست. او می تواند با به کارگیری کلمات و جملات احساسات و نیات درونی اش را بیان کند و دیگران را از آن آگاه نماید.
از طرفی خواسته یا ناخواسته در فضایی که آن را سکوت و خاموشی می نامیم و با زبان بی زبانی تنها با آنچه «body language» یا زبان حرکات بدن و اجزای آن خوانده می شود، می تواند به خوبی احساسی را انتقال داده یا معنای کلامی را تغییر دهد. هرگز اظهار دوستی و علاقه شخصی در حالی که اخم کرده و ترشرویی نشان می دهد، قابل قبول نیست. بنابراین به کارگیری این ۲ زبان در یک جهت و راستا می تواند به خوبی در بیان هیجانات، عواطف و احساسات به کار رود. اما در میان دنیای خاموش و بی زبانی، زبان های گویای دیگری هم هستند.
زبان بدن شامل دو قسمت است. یکی زبان حرکات بدن و دیگری زبان آرایش و ظاهر بدن

ادامه مطلب ...

رفع مشکل کند بودن سرعت لود شدن صفحات در اینترنت اکسپلورر 8

بدین منظور:
اگر از ویندوز XP استفاده می‏کنید:
از منوی Start بر روی Run کلیک کنید.
در محیط Run عبارت cmd را وارد کرده و Enter بزنید.
و اگر از ویندوز ویستا یا 7 استفاده میکنید:
منوی Start را باز کنید.
سپس عبارت cmd را وارد نموده و Enter بزنید.
حال در پنجره Command Prompt دستور زیر را وارد نموده و Enter بزنید:

regsvr32 actxprxy.dll

مشاهده پیغام DllRegisterServer in actxprxy.dll succeeded به معنای موفقیت‏آمیز بودن کار است.

در پایان یک بار سیستم را از نو راه‏اندازی کنید


منبع

سایت (ترفندستان)

در کنار خانه خدا

به مناسبت شهادت امام سجاد به نظرم رسید

این داستان معروف براتون بگم

تا منزلت این امام بزرگوار کمی بیان شود


 داستان طواف و شعر فرزدق


یکی از حوادث تاریخ که دورنمایی از تلألؤ شخصیت امام سجاد (ع) را به ما می نمایاند - گرچه سراسر زندگی امام درخشندگی و شور ایمان است - قصیده ای است که فرزدق شاعر در مدح امام (ع) در برابر کعبه معظمه سروده است . مورخان نوشته اند : "در دوران حکومت ولید بن عبد الملک اموی ، ولیعهد و برادرش هشام بن عبد الملک به قصد حج ، به مکه آمد و به آهنگ طواف قدم در مسجد الحرام گذاشت .

چون به منظور استلام (لمس) حجر الاسود به نزدیک کعبه رسید ، فشار جمعیت میان او و حطیم حائل شد ، ناگزیر قدم واپس نهاد و بر منبری که برای وی نصب کردند ، به انتظار فروکاستن ازدحام جمعیت بنشست و بزرگان شام که همراه او بودند در اطرافش جمع شدند و به تماشای مطاف پرداختند .

در این هنگام کوکبه جلال حضرت علی بن الحسین علیهما السلام که سیمایش از همگان زیباتر وجامه‌هایش از همگان پاکیزه تر و شمیم نسیمش از همه طواف کنندگان دلپذیرتر بود‌، از افق مسجد بدرخشید و به مطاف درآمد ، و چون به نزدیک حجر الاسود رسید ، موج جمعیت در برابر هیبت و عظمتش واپس نشست و منطقه استلام را در برابرش خالی از ازدحام ساخت ، تا به آسانی دست به حجر الاسود رساند و به طواف پرداخت .

تماشای این منظره موجی از خشم و حسد در دل و جان هشام بن عبد الملک برانگیخت و در همین حال که آتش کینه در درونش زبانه می کشید ، یکی از بزرگان شام رو به او کرد و با لحنی آمیخته به حیرت گفت : این کیست که تمام جمعیت به تجلیل و تکریم او پرداختند و صحنه مطاف برای او خلوت گردید‌؟ هشام با آن که شخصیت امام را نیک می شناخت ، اما از شدت کینه و حسد و از بیم آن که درباریانش به او مایل شوند و تحت تأثیر مقام و کلامش قرار گیرند ، خود را به نادانی زد و در جواب مرد شامی گفت : "او را نمی شناسم "

در این هنگام روح حساس ابو فراس (فرزدق) از این تجاهل و حق کشی سخت آزرده شد و با آن که خود شاعر دربار اموی بود ، بدون آن که از قهر و سطوت هشام بترسد و از درنده خویی آن امیر مغرور خودکامه بر جان خود بیندیشد ، رو به مرد شامی کرد و گفت : اگر خواهی تا شخصیت او را بشناسی از من بپرس ، من او را نیک می شناسم . آن گاه فرزدق در لحظه‌ای از لحظات تجلی ایمان و معراج روح ، قصیده جاویدان خود را که از الهام وجدان بیدارش مایه می‌گرفت ، با حماسه‌های افروخته و آهنگی پرشور و سیل آسا بر زبان راند ، و اینک دو بیتی از آن قصیده و قسمتی از ترجمه آن :


           هذا الذی تعرف البطحاء وطأته                                  والبیت یعرفه والحل والحرم

           هذا الذی احمد المختار والده                                صلی علیه الهی ما جری القلم


او همان کسی است که سرزمین "بطحاء" جای گامهایش را می شناسد و کعبه و حل و حرم در شناسائیش هم‌دم وهم‌قدمند .

این کسی است که احمد مختار پدر اوست، که تا هر زمان قلم قضا در کار باشد،

درود و رحمت خدا بر روان پاک او روان باد ... این فرزند فاطمه، سرور بانوان جهان است و پسر پاکیزه گوهر وصی پیغمبر است، که آتش قهر و شعله انتقام خدا از زبانه تیغ بی دریغش همی درخشد.

... و از این دست اشعاری سرود که همچون خورشید بر تارک آسمان ولایت می درخشد و نور می پاشد . وقتی قصیده فرزدق به پایان رسید، هشام مانند کسی که از خوابی گران بیدار شده باشد ، خشمگین و آشفته به فرزدق گفت : چرا چنین شعری - تا کنون - در مدح ما نسروده‌ای ؟ فرزدق گفت : جدی بمانند جد او و پدری هم‌شأن پدر او و مادری پاکیزه گوهر، مانند مادر او بیاور تا تو را نیز مانند او بستایم .

هشام برآشفت و دستور داد تا نام شاعر را از دفتر جوایز حذف کنند و او را در سرزمین "عسفان" میان مکه و مدینه به بند و زندان کشند . چون این خبر به حضرت سجاد (ع) رسید دستور فرمود دوازده هزار درهم به رسم صله و جایزه نزد فرزدق بفرستند و عذر بخواهند که بیش از این مقدور نیست .

فرزدق صله را نپذیرفت و پیغام داد : من این قصیده را برای رضای خدا و رسول خدا و دفاع از حق سروده‌ام و صله‌ای نمی‌خواهم . امام (ع) صله را بازپس فرستاد و او را سوگند داد که بپذیرد و اطمینان داد که چیزی از ارزش واقعی آن ، در نزد خدا کم نخواهد شد .

 

نقل شده از سایت 


پایگاه تخصصی صحیفه سجادیه 




بمناسبت 25 ذی القعده روز دحو الارض(روز رویش)

کعبه

روز بیست و پنجم ماه ذیقعده، هم‏ زمان با دحوالارض یعنی گسترش یافتن زمین است.

امام رضا علیه‏السلام فرمودند: «حضرت ابراهیم و حضرت عیسی علیهماالسلام در شب 25 به دنیا آمده‏اند»

همچنین این روز به عنوان روز قیام امام زمان مهدی موعود (عج) معرفی شده است. روز دحوالارض، جزو چهار روز معروفی است که روزه گرفتن آن پاداش فراوان داشته و ثواب هفتاد سال روزه گرفتن دارد.

# معنای دحوالارض

«دَحو» به معنای گسترش و همچنین به معنای تکان دادن چیزی از محلِ اصلی‏اش است. منظور از دحوالارض (گسترده شدن زمین) این است که در آغاز پیدایش زمین، آب تمام سطح این کره خاکی را فراگرفته بود. به تدریج خشکی‏ها از زیر آب سر برآوردند و روز به روز گسترده‏تر شدند. زمین در آغاز به صورت پستی‏ها و بلندی‏ها یا شیب‏های تند و غیرقابل سکونت بود. ندک اندک زمین‏هایِ مسطح و قابل استفاده برای زندگی انسان و کشاورزی به وجود آمد. مجموع این گسترده شدن، «دَحو الارض» نامگذاری ‏می‏شود.

# اعمال معنوی این روز

زمین، محل زندگی انسان و تمام موجوداتِ زنده است، که با تمام ویژگیهایش، نشانه‏ای از نشانه‏های خداوند متعال به شمار می‏آید که آن را ابتدا خلق و سپس گسترانیده است.

روز دحوالارض ـ روز گسترش زمین ـ روز بسیار مبارکی است و آداب و اعمال ویژه‏ای دارد. از جمله:

1. روزه گرفتن که ثواب هفتاد سال عبادت را دارد.

2. احیا و شب‏زنده‏داری شب دحوالارض که مساوی با یک ‏سال عبادت است.

3. ذکر و دعا و مناجات.

4. غسل مستحبی به نیت روزِ دحوالارض و نماز مخصوصاین روز.

کعبه

در قرآن کریم نیز به روز دحوالارض اشاره شده است.

«والارض بعد ذلک دحاها؛ و زمین را بعد از آن (آفرینش آسمان و زمین) گسترش داد» (نازعات/30).

بر اساس نظر بیشتر مفسران، منظور از «دَحاها» در این آیه، همان دحوالارض است.

# دعای روز دحوالأرض

یکی از برنامه‏های روز مبارک گسترده شدن زمین، خواندن دعای ویژه این روز است. در بخشی از این دعا، به مسئله دحوالأرض چنین اشاره شده است:

«ای خدایی که خانه کعبه را گسترانیدی و دانه را شکافتی و سختی را برطرف ساختی، از تو می‏خواهم در این روز از روزهایت که حق آن را بزرگ نمودی، هر گرفتاری و مشکلی را برطرف سازی».


لینک اصلی مطلب

زمزمه ی نام تو حرارت قلب هاست

تعدادی از دوستان مطالب زیبایی فرستادند


جناب میزان این شعر را فرستادند :


زلال سرخ عروج


اینجا کربلاست

سرزمین عروج

خطه‌ی پرواز

کوی کربلا...

کوی کربلا، با دستانی پر از نیاز بیا

قلبی پر از ستاره به کف

چشمان ابری و بارانی

بر دوش گونه‌های خیس

اینجا که می‌رسی، نفسی

نفسی عمیق

تا بوی دلبری، چون آبشار صاف

بر جای جای روح تو ریزد

 ***

و کربلا محرم را

ماه پر از شقایق مشتاق را

ماه حکومت پولاد را بر پیشانی دارد

کربلا، محرم را بر پیشانی دارد

کربلا و محرم به هم آمیخته‌اند

کربلا ... محرم ...

کربلا، مکان عروج

محرم، زمان عروج

کربلا، خاک برخاستن

محرم، قطار آناتِ خواستن

برخاستن و خدا را خواستن

قیام و ملاقات خدا

 ***

و محرم

محرم، چیزی جر عاشورا ندارد

عاشورا، گوشواره‌ی سرخ عرش

عاشورا، موج در موج عرفان

عاشورا، مرجان سرخ

مرجان سرخ مقدس

عاشورا، روز به خون نشسته

روز کمرهای شکسته

روز به جان آمده

روز حیرت

روز پولاد، پولاد سرد و تیز

روز بارش آهن و پولاد کینه توز

بر لاله‌های بهشتی

کربلا، مکان عروج

محرم، زمان عروج

عاشورا، زلال سرخ عروج

کربلا، خاک برخاستن

محرم، قطار آناتِ خواستن

عاشورا، به خضاب خون آراستن

قیام و ملاقات خدا با رنگ خون

 بهمن 1385   عاشورای 1428

ادامه مطلب ...

کودک و خدا

 

این متن بسیار جالب  را یکی از دوستانم به نام رحیم به من تقدیم کرده  

و من نیز به شما تقدیم  می کنم  

کودکی که آماده تولد بود ، نزد خدا رفت و از او پرسید :

(( می گویند فردا شما مرا به زمین می فرستید ؛ اما من به این کوچکی و بدون هیچ کمکی

چگونه می توانم برای زندگی به آنجا بروم ؟))

 

خداوند پاسخ داد :(( از میان تعداد بسیاری از فرشتگان ، من یکی را برای تو در نظر گرفته ام . او از تو نگهداری خواهد کرد ))

 

اما کودک هنوز مطمئن نبود که می خواهد برود یا نه : (( اما اینجا در بهشت ، من هیچ کاری جز خندیدن

و آواز خواندن ندارم و اینها برای شادی من کافی هستند ))

 

خداوند لبخند زد : (( فرشته تو برایت آواز خواهد خواند ، و هر روز به تو لبخند خواهد زد . تو عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود . ))  

 

کودک ادامه داد : (( من چطور می توانم بفهمم مردم چه می گویند  وقتی زبان آنها را نمی دانم ؟ ))

 

خداوند او را نوازش کرد و گفت : ((فرشته تو زیباترین و شیرین ترین  واژه هایی را که ممکن است بشنوی

در گوش تو زمزمه خواهد کرد و با دقت و صبوری به تو یاد خواهد داد که چگونه صحبت کنی .))

 

کودک با ناراحتی گفت : (( وقتی می خواهم با شما صحبت کنم ، چه کنم ؟ ))

 

اما خدا برای این سوال هم پاسخی داشت : (( فرشته ات ، دستهایت را کنار هم  قرار خواهد داد  و به تو یاد می دهد که چگونه دعا کنی .))

 

کودک سرش را برگرداند و پرسید : (( شنیده ام که در زمین انسانهای بدی هم زندگی می کنند . چه کسی از من محافظت خواهد کرد ؟ )) 

 

  - (( فرشته ات از تو محافظت خواهد کرد ، حتّی اگر به قیمت جانش تمام شود . ))

 

کودک با نگرانی ادامه داد : (( اما من همیشه به این دلیل که دیگر نمی توانم  شما را ببینم ، ناراحت خواهم بود .))

 

خداوند لبخند زد و گفت : (( فرشته ات همیشه درباره من با تو صحبت خواهد کرد و به تو راه بازگشت نزد من را خواهد آموخت ؛ گر چه من همیشه در کنار تو خواهم بود . ))

 

در آن هنگام بهشت آرام بود اما صداهایی از زمین شنیده می شد . کودک می دانست که باید به زودی سفرش را آغاز کند . او به آرامی یک سوال دیگر از خداوند پرسید : (( خدایا !

اگر من باید همین حالا بروم لطفاً نام فرشته ات را به من بگو ئید .))

 

خداوند شانه او را نوازش کرد و پاسخ داد : (( نام فرشته ات اهمیتی ندارد ، به راحتی می توانی او را مادر صدا کنی .))