غم درونت را فرا گرفته ، می خواهی آن قدر گریه کنی تا تسکین دلت شود ، ولی
افسوس! که گریه و اشک هم طاقتی ندارد تا بتواند آن گونه که شایسته است
نقل این ماتم کند ، چرا که این مصیبت همچون داغی بر پیشانی تاریخ قرار گرفته
و تاریخ هر چقدر از این واقعه فاصله می گیرد
نمی تواند از حرارت و اندوه این غم بکاهد .
مگر چه شده است که همه در این ماتم و غم لب فرو بسته اند ؟!
حتّی نام مقدّس او آن قدر پر رمز و راز است که هر انسان پاک سیرت و خوش نهادی
با شنیدن نام او متأثر می شود و هاله ای از غم وجودش را فرا می گیرد ، گویا او
تمام هستی اش را همه دار و ندارش را به پیشگاه خداوند آسمان و زمین در
ره اخلاص هدیه کرده و خداوند نیز در عزای او همه هستی را عزادار فرمود و
به او مواهبی عنایت کرده که همه عقلها در فهم و هضم آن حیرانند ،
می دانم پیروانش آن قدر فغان سر می دهند و با اتّکای با اسناد محکم تاریخی
کاری می کنند که روحهای خفته این عصر و زمان بیدار گردند و به نور هدایت
آن بزرگوار رهنمون و بر کشتی نجات ایشان وارد می شوند تا در سیلابهای زمانه
در امان بمانند ، خداوند به این بنده بزرگوارش و یاران او چنان مقامی عطا فرمود که
که بدست ایشان ، گره های کور زندگی این مردم خاکی باز شود .
چه بسیارند کسانی که از ادیان آسمانی دیگر همچون مسیحیان و ارمنی ها ،
زندگی خود را مدیون ایشان اند . اگر بخواهیم نام تمام کسانی را که در تاریخ وامدار
این سفره کرم شده اند را بنگاریم چند مثنوی هفتاد من کاغذ می شود تا چه رسد که
بخواهیم ماجرای هر یک را تک به تک بیان کنیم ، و چه بسیارند آنها که در نهان خانه
دل همه این حرفها و بزرگواری ها را به ودیعت نهاده اند و جز خداوند و آن بزرگوار
کسی بر این مطالب اشراف ندارد ، اگر فرصتی بود و می نوشتم آن گاه
خیلی ها می فهمیدند که کرم و بزرگواری چه معنایی دارد ؟
مولای من ، یا حسین ، بحقّ برادر بزرگوارت اباالفضل ، آبرو دار دنیا و آخرتم فرما
و مرا مدیون کرم بیحدّ و اندازه ات نما و سعادتی عنایت کن تا تمام اشکهایم را در غم
ماتم تو هدیه کنم به امید آنکه مورد قبول شما واقع شود .
آقای دندانپزشک این دندان ِ ما درد می کند ؛ دیگه شبها با چند تا استامینوفن می خوابم ؛
همه فکر می کنند که کنار لپم یک آلو گذاشتم
آقای دکتر نمی تونم خوب درس بخونم
- دهانت را باز کن ببینم ؛ چرا این جوری شده ؛ دندان شما پوسیدگی دارد ؛ مسواک هم !!
باید یک عکس بگیرم تا ببینم به ریشه رسیده یا نه ؟
آقای دکتر ؛ راه دیگر نداره ؟
یعنی این وسایل جلوی میز شما می خواهند به سمت دهان من روانه بشوند ؟!
...
- بله این عکس نشان می دهد که دندان شما باید عصب کشی بشود تا دیگه دندان شما احساس درد نکند
آقای دکتر ؛ یعنی من بی درد می شوم ؟! خوبه پس باید بی درد شد این بهترین راه حل هست .
* * *
مثل این که درد دین هم این جوری هست ؛ من خیلی از جوانها را می شناسم که درد دین دارند
چون اونها فهمیده اند که فساد و تهاجم فرهنگی داره به ریشه دین می رسد
خیلی از این جوان ها میگویند : باید عصب کشی کرد ؛ تعصب اصلاَ معنایی ندارد
خیلی ها هم می گویند : باید ریشه دین را برداشت
عده ای هم می گویند: باید ریشه درد دین را متخصص دوا کنه
و خیلی ها می گویند : دین که مثل دندان نیست ؛ اگر دین داشته باشی یک لحظه آرام نمی گیری
بهترین راه اینه که :
پیش کسی بروی که دین خدا به او سپرده شده و او کسی جز امام معصوم نیست دراین زمان ما هم گفته اند که
باید به فقها و دانشمندان دین مراجعه کنی
--------
راستی دندان درد من هم داره خوب میشه
موفق باشید
کلید و گوهر
آرام گوشه ای نشسته ای و
سکوتی سرشار، اطرافت را احاطه کرده،
از این دنیای در هر صورت مجازی چه اینترنت ، چه واقعیت زندگی۱،
دمی آسوده شده ای و به روزی که گذشت نگاه می کنی.
خوب نگاه کن.
یک موجودی هست که دارد خودش را توی تمام زندگی تو نمایان می کند،
یک کم برو جلوتر، چشمهایت را باز کن،
خیره شدم و با کمال ناباوری دیدم،
خودمم
امّا چرا این جوری؟
گفتم:
چرا خیلی ناراحت داری به من نگاه می کنی؟
خودم یک نگاهی به خودش می کند و حواله می کند نگاه بعدی را
به من و همه اطرافیانی که قسمتی از ذهنم را برایشان اختصاص دادم.
بهش گفتم :
این نگاه ها چیه ؟ درست حرفت رو بزن ، راحت باش .
این جا فضای ذهنم هست و امنیّت بالایی دارد، هر کسی نمی تواند واردش بشود و نمی تواند به تو آسیب برساند .
خودم خیلی خندید و گفت :
نه اینها ناراحتی نیست ، می دونی چیه ؟
فکر کردم تو هم می تونی حرفِ نگاه ها رو بخونی ،
مثل یک تلگراف ، امّا مثل اینکه
(خط مشغوله یا مشترک مورد نظر قادر به پاسخ گویی نیست )
تو همه حواست رو به من نداده بودی !!
امّا من تو رو خیلی دوست دارم
برای همین به تو میگویم :
حرفِ نگاه هایم چی بود .
خودم که داشت توی فضای ذهنم یکّه تازی می کرد
صداش رو صاف کرد و گفت :
من دو تا نگاه کردم
یکی به تو که یک جورهایی خودمی و
دوّمی به خودم و همه آنهایی که اطرافم هستند آره همون که به من با اخم زیاد داشت نگاه می کرد ، اون رو هم با همه . . . ، دارم با این نگاه مدیون
می کنم
توضیح بده ما رو معطّل کردی
الان همه دارند گوش می کنند، باشه،
خوب ،گوش کنید ، دیگه تکرار نمی شود،
اوّل به خودت نگاه کردم و خیلی برای خودت ناراحت شدم
چون دیدم من با خودت خیلی فرق داریم !!
تو مثل اینکه مجبوری تعداد زیادی از این ماسک ها رو با خودت داشته باشی،
تا به خودت در هر جایی ماسک مخصوصت رو بزنی و متناسب با همون ماسک حرف بزنی تو که نمی دونی، من که خودت هستم دوست دارم خودم باشم ،
ولی تو با این کارهایت مرا زندانیِ اطرافیانت کردی
این مهمترین ناراحتی من برای خودم یا همون خودت هست
دوم به خودت و بقیه که در ذهنت بودند نگاه کردم
ناراحت شدم ، چون دیدم خیلی از اینهایی که من لطف کردم و
قسمتی از ذهنم رو برای اونها اشغال کردم
نمی تونم به اونها بگویم :
مواظب این ماسک های همراه تون باشین
شاید ... می دونم بقیه اش رو گوش نمی کنند .
امّا ناراحت شدم از همه بیشتر برای اینکه من پیش اونها برای خودم
ماسک نزده بودم ، ولی اونها رو می دیدم که هر کدومشون یک
ماسک به خودشون زده اند ، اشکال نداره درست میشه!!
سوم با این دو تا نگاهم در مجموع می خواستم
یک حرف دیگه هم به تو بگویم :
نگاه کن همون قدر که دوست داری خیلی ها بدون ماسک
با تو باشند یا برخورد کنند به خودت نگاه کن تو هم با
خیلی ها که اونها می خواهند تو بدون ماسک با اونها
صحبت کنی،تو هم به صورتت ماسک می زنی .
حالا می خواستم به تو یک گوهر بدهم ، فقط باید مواظبش باشی .
اگر ارزش همین گوهر رو بدونی می تونی توی فضای ذهنت
همه اونهایی که براشون فضا اشغال کردی رو پاک کنی و برای
تو همین یک گوهر بمونه
این گوهر توی یک صندوقی هست که یک قفل داره قفلش
ارتباط با خدا است امّا کلیدش دست 14 نور پاک هست .
تو باید اول با این 14 نور مرتبط باشی اگر مرتبط۲ بودی تا رسیدن
به کلید چند قدمی بیشتر فاصله نداری
اگر خواستی اون چند قدم رو هم برداری باید خودت رو بدون ماسک کنی،
بعد ببینی اثرات این 14 نور پاک کجاست و چیست ؟
باید خودت رو به اونها نزدیک کنی برای همین باید بدونی چه چیزهایی اونها
رو خوشحال می کنه و چه چیزهایی ناراحت .
داری به کلید می رسی اگه به اون گوهر رسیدی و در قلبت جا دادی،
باید حواست جمع باشه هم از اون کلید مراقبت کنی چون داخلش گوهره ،
هم از اون گوهر چون دزدان راه کم نیستند،اگر باخودت فکر می کنی
می تونی
بدون کلید به گوهر برسی میشه گفت : غیر ممکنه .
یادت باشه به تو گفتم :
مواظب کلید و گوهر باش
اسم دقیق این کلید که گفتم : محبت اهل بیت و بیزاری از دشمنان ایشون هست.
می بینیم شاید واقعیّت یک چیز دیگه باشه .
۲- ارتباط رابطه جزء لاینفکّ زندگی ما هست به زندگی خودت یک لحظه نگاه بنداز .
گفتم این متن رو با رنگ سفید بنویسم تا شاید سیاهی ها
و تیرگی های دلم رو مخفی کنم
خدا خیلی من و شما رو دوست داره گفته اگر سیاهی ها
خواستند ، کشور دلتون رو تسخیر کنند ، زودتر به فکر چاره
بیفتید و یک قلم سفید بردارید و روی سیاهی های دلتون
بکشید اون وقت سفیدی قلبتون زیاد میشه یادتون نره
سعی کنید کمتر با سیاهی دوست بشین اون می خواهد
با هر بهانه ای بیاد به سرزمین دلتون ، خیلی ها میگن
نه نمیشه ، به این راحتی ها که فکر می کنی نیست
دیدم راست میگه سیاهی دلهامون رو باید چی کار کنیم
شنیدم که باید این دلم رو یک جای امن بگذارم تا این سیاهی
به این راحتی ها هم نتونه وارد بشود
گفتند باید این دلت ( قلبت ) رو وارد دژ مستحکم الهی کنی
تازه هر کس که نمی تونه وارد این دژ بشود شرط دارد
شرطش اینه که دلش رو تسلیم کسی کنه که اون فرد
خودش رو تسلیم محض خدا می دونه ، تسلیم ، تسلیم
اگر دل تو که حرم خداست وارد این دژ مستحکم بشود
دیگر سیاهی به خود جرأت نمی دهد تا وارد دل تو گردد
و بدان هر گاه که سیاهی توانست وارد دل تو شود ]
[لحظه ای تو از یاد آن دژ و شرطی که داشته فراموشت شده
خدایا چی میشه که دل ما را با نور هدایت اهل بیت نورانی
کنی تا هیچ گاه سیاهی تمام قلبم را فرا نگیرد
نفس چیزی هست که ما هیچ وقت به اون توجه نمی کنیم مخصوصاْ وقتی که خوش هستیم و سر حال
برای همین
یک نفس عمیق می کشم برای اینکه عطر همه گلهای جهان توی این ریه هایم جریان پیدا بکنه
و با یک بازدم هر چی بوی بد هست از ریه هایم بیرون کنم
یک نفس عمیق می کشم تا عمق زندگی را با تمام وجودم احساس کنم و بگویم خدایا شکرت شکر شکر
و با یک بازدم به خدا می گویم خدایا شکرت که هنوز هم به من اجازه زندگی دادی
یک نفس عمیق می کشم و آرامش را به همه اعضای بدنم هدیه می کنم
و با یک بازدم هر چی خستگی و کسالت هست از وجودم بیرون می کنم
و . . .
با این نفسها خودم رو به یاد خدا می اندازم
و در بازدم ها خودم را از شر شیطان به دژ استوار خدا پناهنده می کنم .
خدایا شکرت .
وقتی روز ولادت حضرت زهرا (سلام الله علیها )می آید ،
شادی تمام وجودم را فرا می گیرد و به خودم گفتم : آیا او را می شناسی ؟
جواب می دهم که شخصیت او سرّ است و هر کسی نمی تواند این شخصیت را توصیف کند و در این مقام همچون منی نتواند بگوید شمه ای از اوصافش را
امّا چند نکته قابل ملاحظه از زندگی آن بانوی عالمیان به ذهنم آمد
1- از جملاتی که از آن بزرگوار نقل شده است جمله معروف (الجار ثم الدار ) اول همسایه بعد خودت ،
2- رسول خدا شأنی بالاتر از یک فرزند برای ایشان قائل بودند و این مطلب از لقب ام ابیها به وضوح استفاده می شود
3- رسول خدا هدیه ای به ایشان دادند به نام تسبیح حضرت زهرا (سلام الله علیها)
و همه ائمه توصیه اکید کردند که بعد از نمازهایتان بخوانید این تسبیح با فضیلت را
این اقدام پیامبر و بعد تأکید ائمه معصومین بعید نیست که به خاطر زنده ماندن نام این بانوی بزرگوار باشد .
و این یک نقطه بود از صدها خط عظمت آن بزرگوار
خیلی دلم لک زده بود یک نوشته بنویسم در این مدت خیلی فکرها به ذهنم زد
اما یک جورهایی فکر می کنم این مطلبی را که میگم مهمه چون هر روز با اون درگیری داریم
همان طور که از عنوان یادداشت معلومه ما صحبت خود رو می خواهیم با عینک شروع کنیم چیزی که خیلی ها اون رو با عنوان چشم
خودشون در نظر می گیرند
امروزه عینک ۳ استفاده مهم داره
۱- عینک داشتن برای کلاس گذاشتن ( پز دادن ) جنبه تزئینی
۲- عینک داشتن برای محافظت از نور آفتاب ( عینک دودی ) یا برای محافظت از اشعه های کامپیوتر ( عینک آنتی رفلکس )
۳- عینک داشتن برای امر مهم دیدن یا مطالعه کردن یا .. . می باشد
همه این ها رو گفتم که بدونیم
ما در مسئله دین و شناخت آن همین جوری هستیم
یعنی دین را با منافع خودمون ترجمه می کنیم
یا دین را مورد سوال قرار می دهیم
کمتر کسی پیدا میشه که برای هر سوالش بگرده ببینه واقعا جوابی هست یا نه
یعنی در مسئله دین تمام جانبه بنگرد
و جمله آخر من و خیلی های مثل من شاید فکر کردیم این دین بدون صاحب است و هر گونه جرح و تعدیل شخصی را مجاز می دانیم
امید که مولایم بیاید و بگوید : آنچه را که دلهای مردمان زنده شود و . . .
اول آفرینش
تولد انسان
. . .
وقتی میگم : نقطه شروع یاد اولین روز شروع مدارس می افتم همون روزی که می خواستیم یاد گرفتن را آغاز کنیم
و نخواستیم یاد دادن را امتحان کنیم این روز از مهمترین نقاط شروع ما آدمهاست
یعنی ما در سراسر زندگی می تونیم کلی نقطه شروع داشته باشیم
یکی اون وقتی هست که می خواهیم یک موضوع جدید را شروع کنیم
و دیگری وقتی هست که دوباره باید شروع کنی و این کار خیلی سخته
چون آدم باید در خودش تغییراتی بده تا این نقطه شروع بشه
و این همون نقطه ای هست که هر کسی اگر بتونه اون رو پشت سر بگذاره
از موفق ترین آدمها می تونه باشه
چند روزه با خودم میگم
پیامبر پیامبر پیامبر
آخه من چی بگم من اصلا میتونم چیزی بگم درباره کسی که حبیب خداست یعنی خدا او را
دوست دارد و او خدا را دوست دارد او که مشرکین با تمام دشمنی هاشون دنبال تاریکی شب
میگشتن تا بتونند صدای قرآن او را بشنوند او که به همه بچه ها سلام می کرد و با هر کسی
که به او بدی می کرد مهربانی را هدیه می داد و . . .
این مطلبی که می خواهم بگم و به نظر خودم خیلی مهمه اینه که پیامبر ما که پیشرفته ترین
دستگاههای خلقت به اجازه خدا در دستش بوده میدونید به خدا چه می گفته
من یکی از اون هزار تا رو می خواهم بگم
ایشان به خدا می فرموده : (قریب به مضمون )
خدایا
یک روز به من روزی حلال بده تا شکرت کنم
و روز دیگر به من روزی نده تا از تو درخواست کنم
چند روزه دارم فکر می کنم چی بنویسم
بگم سال نو مبارک این که تکراریه
گفتم بگم . . .
خلاصه امروز خودم رو قانع کردم تا بنویسم
فقط یک جمله می خواهم بگم
بهار فرصت آمدن است
بی دلیل فرصت را از دست نده
امروز که روز آخر ساله با خودم گفتم
۷۰ درصد مردم هر جوری شده باید چند روز آخر خونه شون را حسابی تکان بدهند تا مبادا
گرد و خاکی و یا . . . مانده باشد و یا اگه مهمون بیاد بگن به به !! چه خونه ای
اما تا حالا کم دیدم یک آدمی (خیلی مهمه گفتم آدم ) پیدا بشه بگه
آهای مردم خونه دلتون داره فریاد میزنه میگه کسی نیست یک سری به من بزنه
خسته شدم از بس حسادت و کینه و حقه بازی و ... رو تحمل کردم
آخه تا کی می خوای قهر باشی تا کی میخوای یک چهره اخمو داشته باشی
این قدر از این حرفها زد که من سرم درد گرفت بهش گفتم باشه
من به هر کسی برسم میگم اما . ..
بقیه اش رو نمی دونم
این چند تا بیت رو هم گفتم بنویسم :
شاید همه متنم رو نخونی
زنگ دل را به یکی قطرهء اشکی بزُدای
به صفا کوش ، اگر جام جهان بین خواهی
ای واقف اسرار و ضمیر همه کس
در حالت عجز دستگیر همه کس
یا رب تو مرا توبه ده و عذر پذیر
ای توبه ده و عذر پذیر همه کس
امیدوارم موفق باشید
راستش از وقتی خبر سامرا و خراب کردن قبر دو امام بزرگوارمون رو شنیدم سخت شوکه شدم
انگار نمی تونم صحبت کنم فقط می خواستم بگم اینها ما رو نشناختند
ما اعتقاد داریم و تا آخرش هم هستیم
به نظر می آید که این ها نوید است برای ما نه ناراحتی
چون کسی که منطق و استدلال نداره دست به این کار ها می زنه
در خاتمه از دوستم آقای . . .مجید . . . که به من یاد آوری کردند که در این باره بنویسم خیلی متشکرم